صدانت
گذار به دموکراسی؛ ممکن یا ممتنع
گذار به دموکراسی؛ ممکن یا ممتنع
مجموعه مقالات منتشر شده در باب گذار به دموکراسی
دریافت فایل PDF این مجموعه
اشاره:
مجموعه مقالاتی که در ادامه آمده است، مقالاتی است که در بهار و تابستان سال ۱۴۰۱، پیش از آغاز اعتراضات پس از مرگ مهسا امینی، در هفته نامه صدا در باب گذار به دموکراسی منتشر شده است. لذا آنچه در این مقالات آمده را ابتدا باید با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران خواند و ارزیابی کرد. با این حال، بنظرم ایده کلی ارائه شده در هر مقاله، با وجود گذر زمان همچنان قابل دفاع است و چه بسا برای برخی از آنها، پس از گذشت این ۱۹ ماه از آن اعتراضات، شواهد بیشتری نیز بتوان ارائه کرد. معتقدم بحث در باب امکان یا امتناع گذار به دموکراسی در شرایط اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و بینالملی موجود، امری ضروری است که میتواند راهگشای آینده باشد. بدون توجه به این شرایط، و ضرورتهای برآمده از مبانی نظری این موضوع، آنچه رخ خواهد داد هدر رفتن منابع مادی و معنوی نیروهای توسعهگرا و دموکراسیخواه ایرانی خواهد بود و به همین جهت بحث در باب نسبت شرایط فعلی با دموکراتیزاسیون، امری لازم است.
محمد رهبری
فهرست
دموکراسی چگونه در یک جامعه محقق میشود؟ یادداشت اول.. ۲
تحریمهای علیه ایران مانعی برای گذار به دموکراسی.. ۵
دموکراسی از دل خشونت متولد نمیشود. ۸
آیا نخبگان سیاسی میتوانند عامل گذار به دموکراسی در ایران باشند؟. ۱۱
آیا شرایط اجتماعی و بینالمللی میتواند مشوق گذار به دموکراسی در ایران شود؟. ۱۴
جایگزین یک دولت اقتدارگرا، لزوما یک دولت دموکراتیک نیست… ۱۷
نفت سدی بزرگ در برابر گذار به دموکراسی.. ۲۰
مرثیهای برای رؤیای دموکراسیخواهی؛ در شرایط امتناع گذار به دموکراسی چه باید کرد؟/یادداشت پایانی.. ۲۳
دموکراسی چگونه در یک جامعه محقق میشود؟ یادداشت اول
محمد رهبری- دکتری جامعهشناسی سیاسی
با افزایش مشکلات اجتماعی و اقتصادی و شدّتگرفتنِ اعتراضات مردم در داخل کشور و تداوم تحریمها و مشکلات سیاست خارجی، برخی تصور میکنند که شرایط امروز جامعه ایران برای گذار به دموکراسی فراهم شده و امروز امکان چنین گذاری، بیشتر است. اما آیا افزایش مشکلات نظام سیاسی در کشور، به معنای فراهمشدن ِ شرایط برای گذار به دموکراسی است؟ برای پاسخ به این سؤال، لازم است که شرایط تحقق دموکراسی در یک جامعه را مطالعه کرد که این امر در تئوریهای مختلف گذار به دموکراسی آمده است. به همین خاطر، در نظر دارم تا در سلسله یادداشتهایی، با بررسی نظریات مختلف گذار به دموکراسی، اعم از نظریات ساختارمحور و عاملمحور، به این پرسش پاسخ دهم که بر اساس این نظریات و با توجه به تجارب جوامعی که به دموکراسی رسیدهاند، تا چه اندازه شرایط جامعه ایران برای گذار به دموکراسی فراهم است و این یادداشت اولین آن از مجموعه این سلسله یادداشتها میباشد.
بیش از ۶ دهه است که نظریات مربوط به گذار به دموکراسی مطرح شده است و در طول این ۶ دهه، این نظریات مدام دستخوش تحول و اصلاح شدهاند. ما با برررسی این نظریات از ابتداییترین آن تا متأخرترین آن، تلاش خواهیم کرد تا ابعاد گذار به دموکراسی را بررسی کنیم. امروزه گفته میشود که برای گذار به دموکراسی، ضرورت دارد که دولت و جامعه قدرتمند و توانمند به طور توأمان وجود داشته باشد و این امر گذاره محوری کتاب «راه باریک آزادی» نوشته رابینسون و عجم اوغلو (۱۳۹۹) و کتاب «جامعهشناسی تحولات تاریخی» نوشته چارلز تیلی (۱۳۹۲) است. با این حال بسیاری در این گزاره تشکیک وارد میکنند و نقش عاملها، نخبگان و رهبران سیاسی را در این امر مهمتر میدانند. علاوه بر این، نشانههای توانمندی دولت و جامعه نیز محل اختلاف است و از همین جاست که نظریات مختلف گذار به دموکراسی شکل میگیرد. به همین جهت در این سلسله یادداشتها، همه این نظریات بررسی خواهد شد تا دیدگاههای مختلف راجع به توانمندی دولت و جامعه بررسی شده و از منظر همه این دیدگاهها، امکان تحقق دموکراسی در جامعه ایران بررسی شود.
اما دموکراسی چیست؟ این پرسشی است که در این یادداشت به طور کوتاه به آن پاسخ داده خواهد شد. دموکراسی در لغت به معنای حکومت توسط مردم است که در اواسط قرن پنجم قبل از میلاد برای نشان دادن سیستمهای موجود در برخی از شهرهای یونان، به ویژه آتن، ابداع شد. از آن زمان تاکنون، ۲۵ قرن است که مفهوم دموکراسی پیوسته مورد بحث قرار گرفته است و معنای آن در طول قرون متمادی دستخوش تحولاتی شده است.
امروزه دو نوع تعریف حداقلی و حداکثری از دمکراسی میشود. تعریف دموکراسی، در مجموع، یا مبتنی بر «نهاد»هاست، یعنی نهادهایی که معرف حکومت دموکراتیکاند یا متکی بر «اصول»، یعنی اصولی که میتوان با آنها دموکراسی از آنچه دموکراسی نیست متمایز کرد. تعریف حداقلی دموکراسی مبتنی بر نهادهاست؛ مانندهای نهادهای انتخاباتی مثل مجلس قانونگذاری یا نهادهای جامعه مدنی. تعریف حداکثری دموکراسی به تأکید بر اصول متکی است؛ اصولی مانند: برابری، مشارکت، خودآیینی و …(قاضیمقدم، ۱۴۰۰: ۲۳-۲۴).
معنای متقدم یا اولیه دموکراسی حداقلی از جوزف شومپیتر است. او تعریفی از دموکراسی حداقلی ارائه کرد که مبتنی بر اصل انتخابات آزاد بود. به همین دلیل، دموکراسی حداقلی ِ مورد نظر او را «دموکراسی انتخابی» نیز میخوانند. شومپیتر میگوید: «روش دموکراتیک عبارت از یک چنان نظم نهادی بهمنظور رسیدن به تصمیمات سیاسی است که افراد، تحت لوای آن، بهواسطه تلاش رقابتآمیز بهخاطر جلب آرای عمومی، به قدرت تصمیمگیری دستمییابند» (شومپیتر، ۱۳۵۴: ۳۴۰-۳۴۱). در این تعریف، دموکراسی برآمدهی تعامل دو گروه «افراد» است: افرادی که برای در اختیار گرفتن مقامات سیاسی با یکدیگر رقابت میکنند و افرادی که از طریق رأی خود در انتخاباتی عمومی مقامات سیاسی را از میان افراد گروه نخست برمیگزینند(قاضی مقدم، ۱۴۰۰: ۲۴). از نظر شومپیتر، رقابت نخبگان سیاسی- البته با وساطت مردم از طریق انتخاب آنان برای حکومتکردن- محور دموکراسی انتخابی است (همان: ۲۶).
اما نگاه تیلی به مفهوم دموکراسی، که نگاهی متأخرتر میباشد، متفاوت است. او معتقد است رژیمی دموکراتیک است که روابط میان شهروندان و دولت در آن دارای ویژگیهای فراگیری، برابری، حمایت و مذاکره منجر به تعهد متقابل باشد. در زیر توصیفهای دقیقی از این چهار بعد ارائه میشود:
- فراگیری: شامل پیوستاری است که یک سوی آن ستفاده بخش کوچکی از جامعه از حقوق گسترده و حذف دیگر بخشها از سیاستهای عمومی و سوی دیگر آن، شمول سیاسی بسیار گسترده افراد حاضر در قلمرو دولتی است.
- برابری: پیوستاری است از نابرابری عمیق در میان گروههای شهروندان تا برابری کامل در هر دو مقوله.
در مجموع افزایش فراگیری و برابری نشانه تعلقات تعیینکننده شهروندی هستند. به جای رابطه متغیر و بخشی مبتنی بر عضویت در گروههای خاص، تمام شهروندان در گروههای مختلفی قرار میگیرند که اعضای آن در کنش متقابل با دولت، حقوق و تعهدات مشابهی دارند.
- حمایت: پیوستاری از حمایت اندک تا حمایت بسیار در مقابل کنش مستبدانه دولت را شامل میشود.
- تعهد متقابل: پیوستاری از عدم تعهد تا تعهد متقابل را شامل میشود. در یک سوی طیف، متقاضیان منافع دولتی بایستی رشوه دهنده، چاپلوسی و تهدید کنند یا از نفوذ افراد با نفوذ برای رسیدن به منافع استفاده کنند؛ در سوی دیگر، کارگزاران دولتی التزام آشکاری برای واگذاری منافع به گروههای بهرهمند دارند.
حرکت نظاممند رژیمها به سوی انتهای بالایی طیف چهار بعدی، به دموکراتیکشدن تعبیر میشود (تیلی، ۱۳۹۲: ۲۹-۳۱).
بنابراین، برخلاف شومپیتر که نگاهی نهادی به دموکراسی دارد و آن را در نهاد انتخابات خلاصه میکند، تیلی نگاهی رابطهای به دموکراسی دارد و آن را بر مبنای نوع ارتباط دولت و جامعه تعریف میکند و از این حیث تعریفی عمیقتر و مفهومیتر از آن ارائه میکند.
اگر بخواهیم مؤلفههای مدنظر تیلی را به زبانی سادهتر بیان کنیم، باید گفت منظور تیلی از «فراگیری» به معنای داشتن حقوق قانونی لازمالاجرا برای شهروندان در مشارکت در تصمیمگیری برای سیاست عمومی است؛ چیزی که در گذشته از آن به عنوان حق رأی یاد میشد اما امروزه به حقوق فراگیرتری اطلاق میشود. معنای مؤلفه برابری تا حدی روشن است که به معنای کاهش فاصله طبقاتی و کاهش تبعیض میان اقشار مختلف جامعه است. معنای حمایت نیز به همین ترتیب روشن است. اما آنچه در این میان باید به آن توجه شود، مؤلفه «تعهد متقابل» است؛ یعنی آن که دولت متعهد باشد که اختیارات خود را به شهروندان واگذار کند.
به طور مثال، ممکن است در یک کشور انتخابات برگزار شود و آحاد مختلف مردم در آن شرکت بکنند و نمایندگانشان را خود انتخاب بکنند. ممکن است در این جابجا حدی از برابری هم میان مردم وجود داشته باشد. اما در نهایت تصمیمات نهایی در جای دیگریی گرفته شود و از این طریق اختیار نمایندگان ملت در تصمیمگیری سلب شود و به عبارتی انتخاب مردم بیمعنا گردد. در این صورت، علیرغم آن که سه بعد از ابعاد مدنظر تیلی در آن کشور وجود دارد، اما نظام سیاسی آن کشور دموکراتیک نیست.
مطالعه جوامع مختلفی که در دهههای گذشته به دموکراسی گذار کردهاند، نشان میدهد که چگونه در هر جامعه دموکراسی از دموکراسی انتخاباتی مدنظر شومپیتر تا دموکراسی مد نظر تیلی در این جوامع محقق شده است. البته در اکثر نظریات گذار به دموکراسی، منظور از دموکراسی همان دموکراسی حداقلی یا دموکراسی انتخاباتی بوده است که در یادداشتهای بعدی شرایط گذار به آن بر اساس نظریات مختلف بحث خواهد شد.
منابع
تیلی، چارلز (۱۳۹۲)، «دموکراسی: جامعهشناسی تحولات تاریخی»، ترجمه یعقوب احمدی، تهران: نشر جامعهشناسان
شومپیتر، جی.ا. (۱۳۵۴). «کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دموکراسی»، ترجمه حسن منصور، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
قاضیمرادی، حسن (۱۴۰۰)، «گذارها به دموکراسی»، تهران: نشر اختران
تحریمهای علیه ایران مانعی برای گذار به دموکراسی
(یادداشت دوم از سلسله یادداشتهای دموکراسی چگونه در یک جامعه محقق میشود؟)
این روزها، در محافل سیاسی بیش از گذشته و رسانههای اجتماعی نظیر توئیتر، بحث در مورد دموکراسی و شرایط تحقق آن داغ شده است. برخی میگویند دموکراسی «انتخاباتبازی» نیست و آنچه دموکراسی را محقق میکند امر دیگری است. دموکراسی واقعا چیست؟ در یادداشت اول از سلسله یادداشتها در خصوص چگونگی تحقق دموکراسی در یک جامعه، تعریف حداقلی از دموکراسی به نقل از جوزف شومپیتر ارائه شد که مبتنی برنهادهاست؛ یعنی نهادهای انتخاباتی مثل مجلس قانونگذاری باید وجود داشته باشد تا حداقلی از دموکراسی محقق شود. همچنین اشاره شد که «یکی» از مؤلفههای دموکراسی در نظریه تیلی، «فراگیری» است به این معنا که افراد حاضر در قلمرو دولت در سیاست عمومی نقش داشته باشند و رابطه دولت و مردم به نحوی باشد که این فراگیری در آن پذیرفتهشده باشد. به قول آدام شوورسکی « قدم تعیینکننده به سوی دموکراسی، واگذاری قدرت از گروهی از مردم به مجموعهای از قوانین است» بنابراین هرگاه میخواهیم در مورد دموکراسی صحبت کنیم، نباید فراموش کنیم که دموکراسی حداقلی، همان دموکراسی انتخاباتی است و هر نظامی که فاقد انتخابات آزاد، عادلانه و معنادار باشد و قدرت صرفا در دست گروهی از مردم باشد، دموکراتیک نیست.
اما دموکراسی چگونه و در چه روندی در یک نظام سیاسی حاکم میشود؟ این پرسشی است که از این یادداشت به طور مفصلتری به آن خواهیم پرداخت. سیمور مارتین لیپست نخستین بار در سال ۱۹۵۹ کوشید تا نظریهای در این رابطه ارائه کند. منظور لیپست از دموکراسی، همان دموکراسی انتخاباتی بود. او دموکراسی را با سطح توسعه اقتصادی میسنجد و معتقد است: «شاید عمومیتیافتهترین رابطه نظامهای سیاسی با دیگر جنبههای جامعه ای بوده که دموکراسی با وضعیت توسعه اقصادی مرتبط دانسته میشود. این یعنی ملت ثروتمندتر شانس بیشتری برای استمرار دموکراسی دارد» (Lipset, 1959: 75). او ثروتمندی را با شاخصهای درآمد سرانه و صنعتیشدن، شهریشدن و آموزش عمومی میسنجید. نظریه لیپست بعدها به عنوان نظریه نوسازی شناخته شد.
او برای اثبات دیدگاهش، چهار دسته از کشورها شامل ۱- دموکراسیهای پایدار اروپایی و انگلیسی زبان ۲-دموکراسیهای ناپایدار و حکومتهای غیر دموکراتیک اروپایی، ۳- دموکراسیها و دیکتاتوریهای بیثبات آمریکای لاتین و ۴- دیکتاتوریهای باثبات آمریکای لاتین (ibdi, 75-77) را مشخص کرد شاخصهای کمّی مورد نظر خود را در مورد آن کشورها اعمال کرد تا نشان دهد بدون توسعه اقتصادی، دموکراسی محقق نمیشود.
بعدها به نظریات لیپست انتقاداتی وارد شد از جمله آن که این نظریه خطی و جبرگرایانه است و صرفا الگوی گرفته شده از چند کشور غربی را به همه کشورهای جهان تجویز میکند. در واکنش به این انتقادات، لری دیاموند استاد فعلی دانشگاه استنفورد، چند دهه بعد نظریهنوسازی را بازسازی و بهروز کرد. او به جای شاخص تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه، شاخص توسعه انسانی را به عنوان معیار توسعهیافتگی در نظر میگیرد (Diamond, 1992: 460). شاخصهای توسعه انسانی از نظر سازمان ملل عبارتند از:
- امید به زندگی
- آموزش شامل: الف) میانگین سالهای تحصیل بزرگرسالان بالای ۲۵ سال و ب) سالهای مورد انتظار تحصیل برای یک کودک در سن مدرسه
- درآمد ناخالص ملی بر پایه برابری قدرت خرید به دلار
دیاموند ضمن ارائه روایت نوینی از نظریه نوسازی و رد هرگونه رابطه علّی میان دموکراسی و توسعه اقتصادی، میان این دو نوعی همبستگی را در نظر میگیرد و توأمان به موضوع «برابری» نیز توجه میکند و میگوید « توسعه اقتصادی فقط تا آنجایی دموکراسی را ایجاد یا تسهیل میکند که چهار متغیر بههم تنیدهی حیاتی را تغییر دهد و بهبود بخشد: فرهنگ سیاسی، ساختار طبقاتی، نفوذ بیالمللی، روابط دولت-ملت و جامعهی مدنی» (ibid, 476-483). با این حال او همچنان تأکید بیشتری بر توسعه اقتصادی دارد و معتقد است بدون توسعه اقتصادی، هیچ جامعهای به دموکراسی نخواهد رسید و یک همبستگی قوی میان توسعه و آزادی وجود دارد. در همین راستا او در کلاسهای درسش جدول زیر را بر اساس دادههای موجود تا سال ۲۰۱۷ در دفاع از نظریات خودش ارائه میکند تا نشان دهد که هرچهقدر توسعه انسانی، و خصوصا درآمد ناخالص ملی بیشتر باشد، احتمال تحقق دموکراسی بیشتر خواهد بود
سطح توسعه انسانی | تعداد دموکراسی | تعداد کشور | درصد کشورهای دموکراتیک |
کم | ۱۱ | ۳۸ | ۲۹% |
متوسط | ۲۷ | ۳۹ | ۴۴% |
زیاد | ۳۶ | ۵۳ | ۷۰% |
خیلی زیاد | ۴۵ | ۵۸ | ۷۸% |
خیلی زیاد در کشورهای غیر نفتی | ۴۴ | ۴۹ | ۹۲% |
نظریات نوسازی و گذار به دموکراسی در جامعه ایران
در رابطه با نظریات لیپست و دایموند، میتواند به مراتب بیش از اینها سخن گفت. دایموند همچنان در دانشگاه استنفورد مشغول تدریس نظریاتش هست و آن را با توجه به تحولات جهانی نیز به روز کرده است. اما همین ارائهی کوتاه دیدگاه نظریات او، که برگرفته از نظریات لیپست است، به ما کمک میکند تا در خصوص امکان گذار به دموکراسی در ایران بر اساس نظریه نوسازی تأمل کنیم.
بر اساس آمارهای جهانی، رتبه ایران تا سال ۲۰۱۹ و پیش از همهگیری ویروس کرونا، از لحاظ شاخص توسعه انسانی، به طور مشترک همراه با کشور کوبا در رتبه ۷۰ قرار داشت. اما آنچه در این آمارهای جهانی مشخص است آن است که امتیاز شاخص توسعه انسانی و درآمد ناخالص ملی ایران از سال ۲۰۱۸ به این سو و همزمان با تحریمهای امریکا روندی نزولی پیدا کرده است. در سال ۲۰۲۰ میزان درآمد ناخالص ملی ایران، کمتر از نیمی از درآمد ناخالص کشور ترکیه بوده است و این روند نزولی احتمالا تا سال جاری میلادی، یعنی سال ۲۰۲۲ تداوم پیدا کرده است و قابل حدس است که رتبه ایران از لحاظ شاخص توسعه انسانی نیز به نسبت سه سال گذشته، یعنی سال ۲۰۱۹، افت کرده باشد.
این اعداد و ارقام به خوبی نشان میدهد که با معیار توسعه اقتصادی مد نظر لیپست و دایموند، شرایط ایران آماده گذار به دموکراسی نیست و در این میان تحریمها نقش برجستهای ایفا کرده است. به عبارت بهتر، آن دسته از کسانی که با ادعای دموکراسیخواهی از تحریمهای علیه ایران دفاع کردهاند، بر اساس نظریات نوسازی و دیدگاههای لری دایموند، خواسته یا ناخواسته به ضرر تحقق دموکراسی در ایران عمل کردهاند. تداوم روند فعلی، یعنی تداوم تحریمها، همچنان به کاهش درآمد ناخالص ملی و کاهش امتیاز شاخص توسعه انسانی منجر خواهد شد و این امر تحقق دموکراسی در ایران را به تأخیر خواهد انداخت. بنابراین، براساس نظریات لیپست و دیاموند، نه تنها ایران امروز در شرایط گذار به دموکراسی قرار ندارد بلکه تا زمانی که تحریمها وجود داشته باشد، چنین گذاری محقق نخواهد شد.
منابع:
Diamond, Larry. (1992), Economic Development and Democracy Reconsidered, American Behavioral Scientist, Vol. 35, No. 4-5.
Lipset, Seymour Martin, (1959), Some Social Requisites of Democracy: Economic Development and Political Legitimacy, The American Political Science Review, Vol. 53, No.1
دموکراسی از دل خشونت متولد نمیشود
(یادداشت سوم از سلسله یادداشتهای دموکراسی چگونه در یک جامعه محقق میشود؟)
نظریات گذار به دموکراسی، ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در کنار شرایط سیاسی در داخل و خارج مورد مطالعه قرار میدهند. در یادداشت پیشین، نظریاتی که شرایط اقتصادی را به عنوان عامل تعیینکننده برای گذار به دموکراسی در نظر گرفته بود مورد بحث قرار گرفت و نشان داده شد که اگر چنین نظریاتی معیار باشند، ایران از لحاظ اقتصادی در شرایطی نیست که امکان گذار به دموکراسی را داشته باشد. اما در این یادداشت، از منظر فرهنگی به موضوع گذار به دموکراسی پرداخته میشود و به این پرسش پرداخته میشود که فرهنگ سیاسی یک جامعه برای گذار به دموکراسی چه گونه باید باشد و آیا بدون چنین فرهنگی گذار ممکن است؟
نظریه فرهنگی، از جمله نظریههای ساختاری گذار به دموکراسی است که گذار به دموکراسی را با تأکید بر ساختار فرهنگی جامعه و تحولات آن تبیین میکند. در این نظریه، ساختار فرهنگ هر جامعه، به طور عام، و ساختار فرهنگ سیاسی مسلط بر جامعه، به طور خاص، عنصر پایهای روند گذار به دموکراسی در نظر گرفته میشوند (قاضیمرادی، ۱۴۰۰: ۱۱۹).
نظریات آلموند و وربا
از نظر آلموند و وربا موفقیت در جهتگیری سیاسی برای پیشبرد روند گذار به دموکراسی به حدی از فرهنگ مدنی نیاز دارد. از تبیین آلموند و وربا این نتیجه گرفته میشود که: دموکراسی بدون فرهنگ سیاسی متناسب با خود مستقر نمیشود (همان: ۱۲۴-۱۲۵).
آنان در نظریه خود، فرهنگ سیاسی را در روند گذار به دموکراسی تا حد متغیری مستقل اعتبار میبخشند. بر این نکته نیز تأکید دارند که فرهنگی تکثرگرایانه مبتنی بر مراوده کلامی[۱] و متقاعدسازی، فرهنگ مبتنی بر توافق و تخالف میدانند و فرهنگی که به تغییر میدان میدهد و در عین حال آن را میانهروانه، یعنی بدون تحرکات انقلابی، میدانند. از این رو میتوان برنهاده اصلی آلموند و وربا را به این صورت نوشت که «ملت با فرهنگ مدنی متعالیتر شانسهای بیتری برای تداوم دموکراسی دارد (قاضیمرادی، ۱۴۰۰: ۱۲۶).
بنابراین از نظر آنان، فرهنگ روادارانهای که مخالف را به رسمیت بشناسد و میانهروانه باشد، شرایط لازم برای گذار به دموکراسی است و در صورتی که جامعهای فاقد چنین فرهنگی باشد، دموکراسی در آن محقق نخواهد شد.
به نظریه آلموند و وربا انتقادات زیادی مطرح شد؛ از جمله آن که این نظریه مبتنی بر فرهنگ سیاسی در دو کشور آمریکا و انگلستان است و بر الگوبرداری از هنجارها و باورهای فرهنگ مدنی غرب تأکید دارد.
در پاسخ به این انتقادات، چند دهه بعد رونالد اینگلهارت تلاش کرد تا با استفاده از نظریات آلموند و وربا و پاسخ به نقدهایی که به این نظریات میشد، نظریه فرهنگی جدیدی را از طریق مطالعه جوامع دموکراتیک ارائه کند. او در مطالعه خود به شرایط اقتصادی و تأثیر آن بر فرهنگ نیز بیتوجه نبود و در مجموع سه مؤلفه توسعه اجتماعی-اقتصادی، تغییر ارزشهای فرهنگی و گذار به دموکراسی را برای ایجاد دموکراسی واقعی ضروری میداند (قاضیمرادی، ۱۴۰۰: ۱۳۵). او او با تأکید بر این که «دگرگونیهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ِ هماهنگ با یکدیگر بر اساس الگویی منسجم پیش میشوند» (اینگلهارت، ۱۳۷۷، ۱۱) کوشید تا نظریهای یکپارچه را از تلفیق دو نظریه نوسازی و فرهنگی و با توجه به شرایط جهانی ارائه دهد.
او در خصوص نقش توسعه اقتصادی در گذار به دموکراسی، به بینش ویژه مهم «وبر» اشاره میکند که «فرهنگ صرفا پدیده ثانویهای که توسط اقتصاد تعیین شود نیست بلکه مجموعه مستقلی است از عواملی که گاهی اوقات به رویدادهای اقتصادی (و شاید سیاسی) شکل میدهد همچنان که از آن تأثیر میپذیرد» (اینگلهارت، ۱۴۰۰: ۵۳) و با رد تعیینکنندگی نقش اقتصاد در گذار به دموکراسی مینویسد: «با آن که دموکراسی تودهای بدون میزان معینی از توسعه اقتصادی امکانپذیر نیست، اما توسعه اقتصادی به خودی خود موجب دموکراسی نمیشود: مگر این که دگرگونیهای خاصی در ساختار اجتماعی و فرهنگی روی دهد. ]…[ توسعه اقتصادی خود تحت تأثیر متغیرهای فرهنگی است» (همان: ۷۱).
اینگلهارت با تأیید نظر آلموند و وربا، خصوصا تأکید بر «اعتماد بیناشخصی» برای رسیدن به دموکراسی در تلاش است تا اثبات کند که «دموکراسی مستلزم فرهنگ دموکراتیک است». او میگوید: « پیدایش یک طبقه متوسط قوی و گسترش مهارتهای مشارکت به استقرار فراگردهای دموکراتیک سیاسی در میان سرآمدان و در نتیجه به یک عامل گسترشدهنده حیطه فعالیت سیاسی منتهی میشود. اما تکامل دموکراسی تودهای با ثبات به یک تحول دیگر نیز نیاز دارد: پیدایش هنجارها و نگرشهایی در میان عموم مردم که ضامن دموکراسی هستند. یکی از مهمترین این نگرشها حس اعتماد به یکدیگر است. اعتماد به یکدیگر شرط تشکیل روابط ثانوی است که به نوبه خود برای مشارکت سیاسی مؤثر در هر موکراسی وسیع لازم است. حس اعتماد همچنین برای اجزای قوانین دموکراتیک لازم است. شخص باید مخالفان را به چشم مخالف «وفادار» بنگرد» (اینگلهارت، ۱۴۰۰: ۲۴-۲۵).
او معتقد است که «رضایت از زندگی، رضایت سیاسی، اعتماد به یکدیگر، میزان زیاد بحث سیاسی و حمایت از نظم اجتماعی ِ موجود، همه به همراه هم هستند: آنها نشانگان نگرشهای مثبت را نسبت به جهانی که شخص در آن زندگی میکند، تشکیل میدهند. جالبتر از همه این واقعیت است که به نظر میرسد این نشانگان با بقای نهادهای دموکراتیک رابطه دارد (اینگلهارت، ۱۴۰۰: ۴۴). او بعدها در مقاله دیگری بر شاخصههای فرهنگی «برابری جسنیتی، شاخص استقلال و تساهل نسبت به دیگران» نیز به عنوان شرایط فرهنگی لازم برای گذار به دموکراسی تأکید کرد (Inglehart and Welzel, 2009: 132).
بنابراین بر اساس نظر اینگلهارت، اعتماد به یکدیگر شرط لازم برای مشارکت سیاسی مؤثر و در نتیجه گذار به دموکراسی است و این امر در کنار تساهل نسبت به دیگران که در نظریات آلموند و وربا نیز برجسته بود، از جمله شرایط لازم برای گذار به دموکراسی هستند.
نظریات فرهنگی و گذار به دموکراسی در جامعه ایران
دو مؤلفه اعتماد و و تساهل و رواداری، از جمله مؤلفههای فرهنگی هستند که نه تنها در نظریات آلموند و وربا و اینگلهارت، بلکه در نظریات پژوهشگران دیگری نیز به عنوان مؤلفههای فرهنگی لازم برای گذار به دموکراسی شمرده شدهاند. به عقیده این پژوهشگران، جامعهای که فاقد این دو مؤلفه باشد، شرایط گذار به دموکراسی را ندارد و در صورت وقوع تغییرات بزرگ در آن جامعه، آن تحولات خشونتبار بوده و احتمالا به اقتدارگرایی دیگری منجر خواهند شد. حال پرسش اینجاست که میزان اعتماد به یکدیگر و تساهل و رواداری در جامعه ایران تا چه اندازه است؟
پاسخ به این پرسش برای کسانی که جامعه ایران را رصد میکنند سخت نیست. پژوهشها نشان میدهد که سطح اعتماد بین فردی و نهادی در جامعه ایران افول کرده است. بر اساس موج سوم پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان در سال ۹۴، پاسخدهندگان معتقدند که ۶۸ درصد از مردم در رفتارشان «تقلب» میکنند و ۶۴٫۸ درصد از آنها در رفتارشان «دورویی» دارند و این اعداد به خوبی گویای سطح اعتماد در جامعه است. با توجه به سالهای تلخ گذشته و افزایش بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، احتمالا این اعداد امروز به مراتب بالاتر است و بیانگر آن است که سطح اعتماد در جامعه بسیار پایین است.
از سوی دیگر، اعتماد به نهادها و سازمانها نیز رو به افول قرار گرفته است. پایینترین درصد مشارکت در انتخاباتهای مجلس و ریاستجمهوری در دو سال اخیر و سطح پایین مشارکت در احزاب، نهادها و NGOها نشان میدهد که بسیاری از مردم به این نهادها و سازمانها بیاعتماد شدهاند. غلبه «سیاست رسوایی» در شبکههای اجتماعی نیز به این بیاعتمادی دامن زده و باعث شده است تا مردم، بیش از گذشته نسبت به نخبگان و نهادهای سیاسی بیاعتماد باشندو
سطح پایین رواداری و تساهل نیز در جامعه، و خصوصا در شبکههای اجتماعی امر مخفی نیست. امروزه تحت تأثیر رسانهها و شبکههای اجتماعی که به قطبیت بیشتر در جوامع دامن میزنند، سطح تحمل عقاید و دیدگاهها پایینتر آمده است. بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی، معمولا دوستان و همفکران خود را دنبال میکنند و ترجیح میدهند که در معرض دیدگاه و نظرات مخالف با خودشان نباشند و در این راستا از ابزارهایی نظیر بلاککردن، Unfollow کردن و muteکردن استفاده میکنند. به این ترتیب، آنها میتوانند صداهای مغایر با عقاید و باورهایشان را نادیده بگیرند و فقط در صفحات مجازی خود صداهایی را بشنوند که در تأیید باورها و عقایدشان هست.
علاوه بر این، خشونت کلامی نیز در نسبت با دیدگاههای مخالف روزافزون شده است. بکارگیری کلیدواژههایی نظیر «فرصتطلب»، «مالهکش»، «ویرانیطلب» علیه مخالفان سیاسی و حملات سازمانیافته علیه آنها در شبکههای اجتماعی، یکی از نشانههای همین وضعیت است که بیانگر سطح بسیار پایین رواداری در جامعه است.
در چنین شرایطی که سطح اعتماد فردی و نهادی در جامعه پایین آمده و تحت تأثیر شبکههای اجتماعی نیروهای سیاسی مختلف نمیتوانند حتی با یکدیگر گفتگو کنند و کوچکترین اختلافی را منکوب میکنند، باید گفت که احتمالا اگر تحول بزرگی در این جامعه رخ دهد، شاهد خشونت میان مردم و گروههای سیاسی خواهیم بود. از دل چنین خشونتی، دموکراسی متولد نخواهد شد و گذار به دموکراسی محقق نمیشود. برای آن که شرایط گذار به دموکراسی در جامعه ایران فراهم گردد، پیش از هر چیز لازم است نوعی اعتماد و رواداری میان گروههای مختلف شکل بگیرد.
آیا نخبگان سیاسی میتوانند عامل گذار به دموکراسی در ایران باشند؟
(یادداشت چهارم از سلسله یادداشتهای دموکراسی چگونه در یک جامعه محقق میشود؟)
مسئله گذار به دموکراسی این روزها در میان برخی نخبگان سیاسی، بیش از پیش مطرح میشود. برخی معتقدند که همین گرایش نخبگان به دموکراسی میتواند عامل مهمی برای گذار به دموکراسی تلقی شود. پیش از این، در یادداشتهای پیشین با بررسی نظریات ساختاری گذار به دموکراسی، به این پرسش پرداخته شد که آیا ساختارهای اقتصادی و شرایط اجتماعی جامعه ایران آماده گذار به دموکراسی هستند یا خیر؛ با بررسی واقعیتهای اقتصادی و اجتماعی نشان میدهد که شرایط ساختاری گذار به دموکراسی در ایران فراهم نیست. اما برخی با برجستهکردن نظریات عاملیتمحور، بر نقش کنشگران سیاسی تأکید میکنند و معتقدند همین که امروز فهم درستی نسبت به دموکراسی و ضرورتهای آن در میان نخبگان سیاسی مورد اقبال مردم شکل گرفته است، برای گذار به دموکراسی کافی است.
نظریات عاملیتمحور
در نظریات عاملیتمحور، عاملان سیاسی- مردم و رهبرانشان- به پشتوانه «انتخاب تاریخی» خود علت اصلی شروع روند دموکراسیسازی و استقرار دمکراسی در هر کشوری در نظر گرفته شدند. از نظر روستو به عنوان یکی از این نظریهپردازان،، در موقعیت پیشادموکراتیک که هنوز نهادها و ایستارهای دموکراتیک پذیرش عمومی ندارند عاملان سیاسیاند که استقرار ارزشها، ایستارها و نهادهای دموکراتیک را انتخاب میکنند. لذا در دورههای خیزش دموکراسیسازی، عاملان سیاسی، بهسرعت- به طور واقعی یا حتی کم و بیش متظاهرانه- به دموکراتشدن میگرایند.
از نظر روستو، پیشنیاز یا پیششرط ِ دموکراسیسازی، «وحدت ملی» است؛ یعنی آن که اکثریت قاطع شهروندان در هر دموکراسی واقعا موجود باید هیچ تردیدی یا قید و شرطهای روانی در این باره نداشته باشند که به کدام جماعت سیاسی تعلق دارند. این امر زمانی اتفاق میافتد که نه نهادها و نه ارزشهای عمومی هیچکدام دموکراتیک نیستند و از این جهت است که عاملان نقش برجستهای در حرکت به سمت دموکراسی دارند.
از نظر او، اگر پیش از شروع روند دمکراسیسازی، مسئله وحدت ملی حل نشده باشد، مبارزه بخشهایی از مردم در موقعی که امکان مبارزهی دموکراسیخواهانه فراهم آید به جای معطوفشدن به هدف استقرار دموکراسی به حل تنشهای قومی، نژادی و دینی … متمرکز میشود و چهبسا، مثلا تجزیهطلبی در جایگاه مهمتری قرار گیرد تا دموکراسیسازی.
اما سرآمدان رویکرد افراطی گرایش نخبهگرایانه، جان هیگلی و میکائیل برتون هستند ک معتقدند اصلا نخبگان عامل اصلی روند دموکراسیسازی هستند و گذار به دموکراسی توسط اینان شروع و رهبری میشود(همان: ۱۹۱).
آنها معتقدند تا زمانی که نخبگان از وضعیت گسیختگی به انسجام نرسند، گذار به دموکراسی محقق نمیشود. اما منظور آنها از گسختگی و انسجام اجتماعی چیست؟
گسیختگی: یکپارچگی ساختاری و اجماع ارزشی در این معنا، حداقلی است و بخشهای نخبگان درباره قواعد و آداب و سلوک سیاسی و نیز ارزش نهادهای سیاسی موجود توافق ندارند. بر این اساس، نخبگان احتمالا نسبت به یکدیگر عمیقا بیاعتماد شوند و نتایج سیاسی را با مفاهیم «با جمع صفر» «یا سیاست به مثابه جنگ» بفهمند و در مبارزات نامحدود و اغلب خشن برای کسب سلطه با یکدیگر درگیر شوند (همان: ۱۹۴).
انسجام اجتماعی: در این وضعیت یکپارچگی ساختاری در این معنا فراگیر است که شبکههای ارتباطات و تأثیرگذاری در ارتباط متقابل و در عین همپوشانی همهی بخشهای نخبگان را احاطه کنند و هیچ بخشی به تنهایی بر این شبکهها مسلط نباشد و ]…[ نخبگان درباره قواعد بازی و ارزش نهادهای سیاسی موجود اجماع اساسی دارند. اینان پیامدهای قطعی و تأثیرگذار را در مفهوم بازی با جمع مثبت و سیاست به مثابه چانهزنی درک میکنند (همان).
از نظر جان هیگلی و میکائیل برتون تا زمانی که گسیختگی میان نخبگان تبدیل به انسجام اجتماعی نشود و همه نخبگان درباره قواعد بازی و ارزش نهادهای سیاسی به اجماع نرسند، امکان گذار به دموکراسی وجود ندارد.
نظریه عاملیتمحور و امکان گذار به دموکراسی در جامعه ایران
نظریهپردازان گذار به دموکراسی که بر نخبگان سیاسی بیش از ساختارها تأکید میکنند، بر مقوله وحدت و یا انجسام میان نخبگان تأکید دارند. روستو به درستی معتقد است که اگر مسئله وحدت و انسجام میان نخبگان حل نشده باشد، مبارزات مردم به جای آن که معطوف به استقرار دموکراسی باشد، به حل تنشهای قومی یا دینی یا … معطوف میشود. این موضوعی است که امروز در جامعه ایران به وضوح دیده میشود. اجماع و وحدت آمرانه و از بالا شکل نمیگیرد بلکه از فرایند گفتگو ایجاد میشود. حال آن که امروز مسیر گفتگو در میان نخبگان سیاسی ایران اعم از داخلی و خارجی بسته است و نتیجه آن همین امر است که موضوع دموکراسیخواهی به حاشیه رفته و گروههای مختلف سیاسی که ادعای دموکراسیخواهی دارند بر سر موضوعات دیگری مناقشه میکنند.
نتیجهی این وضعیت را هیگلی و برتون به خوبی تشریح کردهاند. در نتیجهی عدم اجماع و وحدت، نخبگان سیاسی به یکدیگر بیاعتماد میشوند و نتایج سیاسی را با مفاهیم «با حاصل جمع صفر» میفهمند. این امر به وضوح در سیاست ایران رخ داده است. نخبگانی که هنوز بر سر قدرت نیامدهاند، پرچم حذف مخالفان خود را بلند کردهاند و خواهان حذف آنها در آینده هستند. این امر نتیجه تلاش برای ایجاد وحدت از بالاست که اتفاقا عاملیت افراد را نادیده میگیرد و همگان را در خدمت یک فرد و اندیشه میخواهد. در نتیجه چنین وضعیتی، بدیهی است که در صورت هر گونه تحول بزرگ در جامعه ایران، آنچه متولد میشود دموکراسی نخواهد بود.
بهطور کلی پیش فرض نظریات عاملیتمحور در مورد گذار به دموکراسی آن است که نخبگان سیاسی، خواهان تحقق دموکراسی باشند. حال آن که کسانی که امروز پرچم تغییرات بنیادین را بلند کردهاند، اساسا نشان عملی از خود بروز نمیدهند که خواهان تحقق دموکراسی باشند. آنها نه تنها با دیگران حاضر به گفتگو نیستند، بلکه عملا توسط رژیمهای ارتجاعی و غیر دموکراتیکی که در منطقه حضور دارند مورد حمایت قرار میگیرند. نتیجه این امر از حالا مشخص است؛ هر تغییری که با محوریت این افراد در جامعه رخ دهد، از آنجایی که صرفا با حمایت خارجی و بدون فرایند گفتگو در جامعه ایران و ایجاد وحدت میان نخبگان بوده، به دموکراسی ختم نخواهد شد. این افراد حتی در مذمت انتخابات و حذف مخالفان نیز نظراتشان بیپروا بیان میکنند. بنابراین نه تنها شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران برای گذار به دموکراسی وجود ندارد، بلکه مدعیان دموکراسیخواهی، خصوصا چهرههایی که در خارج از کشور ادعای آن را دارند، در عمل به شرایط تحقق دموکراسی پایبند نیستند و به همین خاطر امکانگذار به دموکراسی بر اساس نظریات عاملیتمحور نیز در ایران وجود ندارد.
آیا شرایط اجتماعی و بینالمللی میتواند مشوق گذار به دموکراسی در ایران شود؟
سلسله یادداشتهای دموکراسی چگونه در یک جامعه محقق میشود؟/یادداشت پنجم
در یادداشتهای پیشین، نظریات گذار به دموکراسی با رویکردهای اقتصادی، فرهنگی و نخبهگرایانه مورد بحث و بررسی قرار گرفت و به این پرسش پاسخ داده شد که آیا از منظر هر یک از این نظریات، امکان گذار به دموکراسی در جامعه ایران فراهم هست یا خیر. بر اساس آنچه در آن یادداشتها ذکر شد، بهنظر میرسد که شرایط اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران در حال حاضر برای گذار به دموکراسی آماده نیست و ویژگی نخبگان سیاسی حاضر نیز و میزان همبستگی میان آنان به نحوی نیست که از منظر نخبهگرایانه امکان گذار به دموکراسی فراهم باشد.
در این یادداشت، نظریات یکی از معروفترین و شناختهشدهترین نظریهپردازان گذار به دموکراسی یعنی ساموئل هانتیگنتون بررسی میشود. هانتینگتون با بررسی امواج مختلف گذار به دموکراسی، خصوصا موج سوم آن، نظریه جامعی در مورد گذار به دموکراسی دارد که توأمان به وجوه اقتصادی، بینالمللی و نخبگانی آن توجه دارد.
عمدهترین دلیلی که هانتینگتون برای گذار به دموکراسیسازی ذکر میکند توسعه اقتصادی است. او نوسازی را از دو منظر در پیوند با سیاست مییابد: اول، تحرک اجتماعی به این معنا که «مردم رویکردها، ارزشها و چشمداشتهایشان را که وابسته به جهان سنتی پیشین بوده است رها میکنند و به ارزشهای ویژه جهان نوین روی میآورند. این دگرگونی در نتیجه سوادآموزی، ارتباطات گستردهتر، آموزش، استفاده هرچه بیشتر از وسایل ارتباط جمعی و شهریشدن پدید میآید.» دوم، همان «توسعه اقتصادی است که به رشد فعالیت اقتصادی کل جامعه و بازده آن راجع است. (قاضیمقدم، ۱۴۰۰: ۲۲۸).
هانتینگتون نوسازی را متمایز از توسعه و مشخصا توسعه اقتصادی در نظر میگیرد. از نظر او نوسازی شامل هم تحرک اجتماعی است و هم توسعه اقتصادی (همان: ۲۲۹). از او نظر او نوسازی روند پیچیدهای است که از مؤلفههای زیادی تشکیل میشوند. حداقل این مؤلفهها مشتمل است بر «صنعتیسازی، شهریشدن، تحرک اجتماعی، تفکیک، دنیویسازی، گسترش رسانههای همگانی، گسترش سوادآموزی و آموزش، گسترش مشارکت سیاسی». در دیدگاه هانتینگتون، طبقه متوسط نقش برجستهای برای گذار به دموکراسی ایفا میکند و اهمیت نوسازی و توسعه اقتصادی را به تقویت طبقه متوسط میداند.
او در مورد جایگاه نخبگان سیاسی در فرایند گذار به دموکراسی معتقد است: «دو عامل کلیدی مؤثر بر ثبات و گسترش آتی دموکراسی، توسعه اقتصادی و رهبری سیاسیاند» (Huntington, 1991: 315). او میگوید در همه موارد موفقیتآمیز گذار به دموکراسی، رهبران نیروهای سیاسی و گروههای اجتماعی، آشکارا یا پنهانی مذاکره و سازش کردند. گسترش روحیه مدارا و میانهروی در همهجا لازمه سازش و ائتلاف میان حکومت و مخالفین بوده است (بشیریه، ۱۳۸۴: ۴۹).
البته هانتینگتون برای گذار به دموکراسی به عوامل فراملی نیز نظر دارد. او دو عامل فراملی را در نظر میگیرد: «تغییر در سیاست بازیگران خارجی» و «اثر نمونهای ِ گذارهای پیشتر انجام شده در برانگیختن روند دموکراسیسازی در کشورهای دیگر» (قاضیمقدم، ۱۴۰۰: ۲۳۸).
امکان گذار به دموکراسی در ایران بر اساس نظریه هانتینگتون
در یادداشتهایش پیشین به طور مفصل در این رابطه بحث شد که شرایط توسعه اقتصادی، توسعه انسانی و تولید ناخالص ملی به نحوی است که امکان گذار به دموکراسی در ایران فراهم نیست. شرایط اقتصادی در ایران به نحوی است که طبقه متوسط به عنوان نیروی پیشبرنده گذار به دموکراسی، نه تنها تواناتر نمیشود، بلکه روز به روز ضعیفتر و لاغرتر شده و امکان کنشگری آن کم میشود. اگر دیگر مؤلفههای نوسازی مدنظر هانتینگتون را هم لحاظ کنیم، شرایط برای گذار به دموکراسی مساعد نیست.
قوانین و ساختارهای اجتماعی سختتر از گذشته امکان تحرک اجتماعی را میدهند و به عنوان مثال، فرصت ورود به دانشگاههای از طریق کنکور که یکی از فرصتهای مهم برای تحرک اجتماعی بود، حالا تقریبا در اختیار طبقه خاصی قرار گرفته است و جلوی معدود فرصتهای تحرک اجتماعی نیز گرفته شده است. مشارکت سیاسی در این سالها در پایین حد خود قرار گرفته است و نوعی انزوا و کنارهگیری از هر نوع کنشگری سیاسی دیده میشود چرا که نسبت به اثرگذاری آن در جامعه تردیدهای جدی پدید آمده است. البته در این میان گرایش مردم به ارزشهای جهانی و دوری از ارزشهای سنتی بر اساس پیمایشهای مختلف، از جمله پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان و همچنین تحلیل رفتار مردم در شبکههای اجتماعی تقویت شده است. اما در فقدان طبقه متوسط قدرتمند، تحرک اجتماعی بالا و مشارکت سیاسی شهروندان، روزنههای گذار به دموکراسی که در دهههای پیش دیده میشد، حالا کمرنگتر از همیشه است.
اگر بخواهیم از منظر بینالمللی نیز شرایط گذار به دموکراسی در ایران را بررسی کنیم باید گفت که وضعیت ایران در قیاس با دهه اول قرن جدید میلادی بسیار متحول شده است. دادههای جهانی نشان میدهد که پس از سه موج گسترده دموکراتیزاسیون، ما با نوعی رکود سیاسی مواجه هستیم و از سال ۲۰۰۶ به این سو، کشورهای دموکراتیک در حال کاهش هستند. رکود دموکراتیک به حدی است که حتی گفته میشود که آمریکا نیز دیگر در میان کشورهای با دموکراسی باکیفیت قرار ندارد.
این امر در منطقه خاورمیانه که ایران در آن واقع شده، برجستهتر است. حاکمان کشورهای اطراف ایران عمدتا حاکمانی مادامالعمر هستند و کشورهای دموکراتیک نیز تلاش و اصراری برای تغییر سیاست در آنها نمیکنند. مدل حکمرانی کشورهای چین و روسیه بر حاکمان خاورمیانه اثرگذار بوده، جنگ روسیه و اوکراین بحرانها اقتصادی بینالمللی را افزایش داده و تحت این شرایط گذار به دموکراسی از اولویت بسیاری از کشورها و جوامع خارج شده است. همه اینها نشان میدهد که نه سیاست بازیگران کشورهای خارجی به نحوی است که به دنبال تغییر خط مشی سیاسی کشورها در جهت دموکراتیکتر شدن آنها باشند و انجمن اپتیک و فوتونیک ایران...
ما را در سایت انجمن اپتیک و فوتونیک ایران دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : انجمن اپتیک و فوتونیک ایران opsi بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:24