صدانت
«اخلاقباوری» و «قیّمسالاری»: امکان یا امتناع تحدید آزادیهای فردی؟
«اخلاقباوری» و «قیّمسالاری»: امکان یا امتناع تحدید آزادیهای فردی؟
سید محمد حسینی [۱]
محمد یوسفزاده [۲]
حسین دباغ [۳]
چکیده
«قیّمسالاری اخلاقی» به چه معناست و چه تقریرهایی از آن میتوان داشت؟ «قیّمسالاری» چه ربط و نسبتی با «اخلاقباوری» دارد و وجوه افتراق و اشتراکش با آن چیست؟ در «قیّمسالاری»، دستکم در نسخۀ کلاسیک آن، تلاش بر این است که از اضرار شخص به خود جلوگیری شود نه لزوماً اضرار وی به دیگران. اما در «اخلاقباوری» تلاش بر این است که از ارتکاب اَعمال «اخلاقگریز/ غیراخلاقی» که جامعه آن را ناپسند تلقی میکند جلوگیری شود و، دستکم مطابق برخی از قرائتها، حتی باید چنین اَعمالی را جرمانگاری کرد. روشن است که در هر دو تلقی، «آزادیِ» افراد مآلاً دستخوش تغییر و تحدید خواهد شد. اما پرسش این است که کدامیک از این دو نگاه، موجه و معقول است تا دولتها و/ یا حکومتها آن را در سیاستگذاریها و قانونگذاریهایشان بهکار گیرند؟ ما در این مقاله استدلال خواهیم کرد که «اخلاقباوری» ناموجه است و بهکاربستن آن برای تحدید «آزادیِ» شهروندان نامعقول. برای نشاندادن این امر، در وهلۀ نخست ایدۀ «قیّمسالاری» را شرح و تبیین میکنیم و انواع «قیّمسالاری» را بر میشمریم، سپس به «اخلاقباوری» میپردازیم و نقد آن را در دستور کار قرار خواهیم داد. در پایان استدلال خواهیم کرد که «اخلاقباوری» بر بنیان استواری قائم نشده است.
.
.
منتشر شده در نشریه تأملات فلسفی
دوره ۱۳، شماره ۳۰، صفحه ۳۳۵-۳۷۶، شهریور۱۴۰۲
.
.
کلیدواژهها: قیّمسالاری، اخلاقباوری، الزام قانونی اخلاق، اخلاقیات، اخلاقباوری قانونی، اخلاق متعارف، لرد پاتریک دِولین، اخلاقستیز، اخلاقگریز، اخلاق هنجارین، اصل لاضرر، آزادی، خودآیینی، عامل اخلاقی.
“Paternalism” & “Moralism” on Limiting Citizen’s Freedoms
Abstract
What does moral paternalism entail? What about moralism? How do moral paternalism and moralism differ? In paternalism, at least in one interpretation, the aim is to prevent people from inflicting harm on themselves, not necessarily others. However, in moralism, the aim is to prevent people from committing what society regards as a wrongdoing to secure society’s understanding of morality. Some accounts of moralism argue that these wrongdoings ought to be criminalized. It is rather intuitive to claim that applying moral paternalism and moralism shall restrict people’s liberty. Which one of these two approaches is plausible to be applied by states? In this paper, we argue that moralism restricts people’s liberty unjustifiably, hence implausible. We will begin by explaining what paternalism amounts to. Next, we will critically evaluate moralism. We conclude by arguing that moralism is not a defendable approach.
Keywords: “Paternalism”, “Moralism”, “Legal Enforcement of Morality”, “Morals”, “Conventional Morality”, “Lord Patrick Devlin”, “Legal Moralism”, “Immoral”, “Amoral”, “Normative Ethics”, “The Harm Principle”, “Freedom”, “Autonomy”, “Moral Agent”.
مقدمه
«اخلاقباوری»[۴] و «قیّمسالاری»[۵] دو نظام فکری متفاوت هستند که، به اعتقاد پارهای از صاحبنظران، در نقطۀ مقابل یکدیگرند.[۶] بیتردید در هر دو نظام فکری محدودیتهایی بر «آزادی فردی» بار میشود اما شدت و ضعف آن بنا به اینکه قائل به کدام تفکر و نگرش باشیم متفاوت خواهد بود. بر همین اساس گسترۀ مداخله در «آزادی افراد» هم طبیعتاً دچار قبض و بسط خواهد شد. مهم این است که بدانیم محدودیت «آزادی» در کدامیک از دو نگرشِ فوق توجیهپذیر و منطقی است.
شرح مبسوط هر یک از این دو نظام فکری و قرائتهای مختلف و گوناگونی که پیرامون آنها شکلگرفته را به متن اصلی وامیگذاریم. اما در اینجا برای تنقیح ذهن خواننده در خصوص اینکه از چه چیز سخن میگوییم، ابتدا لازم است چند پرسش مقدماتی را مطرح کنیم.
پرسشهایی که در این نوشتار در پی پاسخ به آنها هستیم، از این قرارند:
۱- «قیّمسالاری» چیست و چه ربط و نسبتی با «اخلاقباوری» دارد؟ پاسخ به این پرسش در گِرو طرح پرسشهای دیگری است:
۱-۱- آیا در بین این دو مفهوم میتوان مؤلفههای مشترکی را یافت یا باید حکم به جدایی مطلق آنها داد؟
۲-۱-کدامیک از این دو مفهوم، بیش از دیگری تحدیدکنندۀ «آزادیهای فردی» است؟
۳-۱- در ذیل کدامیک از این دو خوانش و نظام فکری، تحدید «آزادی افراد» میتواند قابل توجیه باشد، و کدام مفهوم است که «آزادی افراد» را بدون هیچ دلیل موجه و متقنی محدود میکند؟
۲- «قیّمسالاری اخلاقی»[۷]، که خود یکی از اقسام «قیّمسالاری» است، وجوه افتراق و اشتراکش با «اخلاقباوری» چیست؟ پاسخ به این پرسش نیز در گِرو طرح پرسشهای دیگری است:
۲-۱- وصف اخلاقی در این دو نگرش به چه خوانشی در سپهر اخلاق تعلق دارد؟ «اخلاق متعارف و مرسوم/ توصیفی» [۸] یا «اخلاق هنجارین»؟ [۹]
۲-۲- کدام نگرش و یا نگرشها از سوی طرفداران «قیّمسالاری اخلاقی» از یکسو، و از سوی دیگر در مورد باورمندان به «اخلاقباوری» قابل نقد است؟
پاسخ مختصر به هریک از پرسشهای فوق از این قرار است:
۱- در تمام انواع گونههای «قیّمسالاری»، دستکم بر طبق خوانش کلاسیک آن، آنچه مهم است عدم اضرار شخص به خود است نه لزوماً اضرار به دیگران (اصل لاضرر)[۱۰] – «قیّمسالار» باید بکوشد فقط و فقط از ضرری که شخص به خود میرساند جلوگیری کند اما در «اخلاقباوری» با دخالت در «آزادی شهروندان» ملاکْ جلوگیری از یک عمل «غیراخلاقی/ اخلاقگریز»[۱۱] است نه اضرار شخص به خود و یا اضرار وی به دیگران. آنچه، بهطور کل، در «اخلاقباوری» مهم است صِرف ارتکاب عملی «غیراخلاقی/ اخلاقگریز» است که جامعه آن را خلافِ «اخلاق رایج» خود میداند. «اخلاقباوری»، بنابر یک تعبیر، «الزام قانونی اخلاق رایج و متعارف یک جامعۀ خاص است»، و باوری است از جنس اخلاقِ یک جامعه یا یک گروه خاص که میتواند و/ یا باید پارهای از «آزادیهایی» را که با این اخلاق مغایرند، ممنوع و محدود کند. بر این اساس:
۱-۱- ربط و نسبتی منطقی میان این دو مفهوم وجود ندارد و هرکدام در پی دستیابی به اهدافی مستقل و ادلهای خاص برای تحدید «آزادی» هستند.
۲-۱- محدودیت «آزادی عمل افراد» در خوانشهای «قیّمسالارانه» زمانی موجه است که عمل فرد ضرری به او برساند و او را در مخاطره قرار دهد. در واقع تلاش بر این است که از عمل مخاطرهآمیز شخص به خود جلوگیری شود. اما در نگرش «اخلاقباوران» همین که عملی برخلاف اخلاقِ رایج جامعه رخ داد، چه این عمل عامل اضرار به شخص یا دیگران باشد چه نباشد، باید «آزادی فرد» را محدود کرد و، بر اساس پارهای از قرائتها، حتی باید به جرمانگاری چنین اعمالی که خلاف «اخلاق رایج»اند، پرداخت.
۳-۱- پاسخی که در بالا بیان کردیم یقیناً میتواند در اینجا نیز پاسخی مناسب برای پرسش مورد نظرمان باشد. دلیل یا دلایل موجه برای مداخله در «آزادی افراد» در نگرشهای «قیّمسالارانه» این است که فرد متحمل ضرری بر خود نشود- ضرری که، برای مثال، در پارهای موقعیتها حتی میتواند منجر به مرگ فرد شود. در حالیکه در خوانش «اخلاقباوری» دلیلِ به-اصطلاح موجه برای مداخله در «آزادی فرد» فقط و فقط ارتکاب اعمالی است که بنیانهای اخلاقی جامعه را سست میکنند- بنیانهای اخلاقیای که خود میتوانند حتی سویهای «اخلاقستیز/ ضداخلاقی» [۱۲] داشته باشد. ضرر به خود و دیگران به هیچوجه دغدغۀ «اخلاقباوران» برای مداخله در «آزادی» نیست.
۲- در «قیّمسالاری اخلاقی»، هدفْ جلوگیری از اضرار اخلاقی شخص به خود است. این قسم از «قیّمسالاری»، کم-وبیش، قابل توجیه است، چراکه دلیل موجه اقدامات «قیّمسالارانه» جلوگیری از اضرار اخلاقیِ شخص به خود است. در سایر اقسام «قیّمسالاری»، «قیّمسالار» میکوشد که نه از جهت اخلاقی بلکه از سایر جهات مانع اقدام مضر شخص به خود شود. در این رویکرد، محدودیتِ «آزادی افراد» بسیار کمتر از آن چیزی است که در «اخلاقباوری» در مدنظر است. «اخلاقباوری» اما بر این پیشفرض مبتنی است که اضرار اخلاقیِ شخص به خود لزوماً ملاک و معیار مداخله در «آزادی فرد/ افراد» نیست بلکه به صِرف ارتکاب عمل یا اعمال «غیراخلاقی/ اخلاقگریز»، و نه لزوماً «اخلاقستیز/ ضداخلاقی»، خواه به واسطۀ ارتکاب چنین عمل یا اعمالی ضرری به فاعل برسد یا نرسد میتوان و/ یا باید حکم به ممنوعیت چنین اَعمالی داد و، مطابق برخی از قرائتها، باید چنین اعمالی را جرمانگاری کرد. در این نگرش حتی اگر هیچ عمل مضری هم وجود نداشته باشد به صِرف اینکه فعالیت فرد با «اخلاقیات رایج و متعارف جامعه» در تضاد و تقابل است باید از آن جلوگیری کرد.[۱۳]
۱-۲- معنا، مفهوم و مصادیق «قیّمسالاری اخلاقی» نباید با مفهوم «اخلاقباوری» در معنا و مصداق خلط گردد. وصف اخلاقی در قلمرو «قیّمسالاری اخلاقی»، «اخلاق هنجارین» است. در حالیکه در قلمرو «اخلاقباوری» احکام اخلاقی فرامینیاند که جامعه بر حسب آداب و رسوم و عرفهای خود آنها را اخلاقی میپندارد و آنچه را که بر خلاف این اخلاق باشد «غیراخلاقی/ اخلاقگریز» به حساب میآورد. در تأیید این مدعا که رویکرد «اخلاقباورانه» اخلاق را صرفاً در آداب و رسوم اجتماعی میبیند و از دلِ این رسوم و باورهاست که احکام اخلاقی را بَرمیکشد (= «اخلاق متعارف و مرسوم»)، همچون ج. دِوُرکین (Dworkin, 2005: 305-19)، سی. ال. تِن [۱۴] نیز «اخلاقباوری» را همان «الزام قانونی اخلاق متعارف» میداند و، در اینباره معتقد، است: ملاک و معیار در «اخلاقباوری» و الزام قانونیِ آن «اخلاق متعارف و مرسوم» است (Ten, 1971: 63). در حوزۀ «قیّمسالاری اخلاقی»، برخلاف «اخلاقباوری»، احکامِ «اخلاق هنجارین» برای جلوگیری از اضرار شخص به خود ملاک و معیار است نه «اخلاق متعارف و مرسوم».
۲-۲- برای پاسخ به پرسش ۲-۲، باید بین دو خوانش از «اخلاقباوری» قائل به تفکیک شد. بر اساس «خوانش حداقلی»، که از مهمترین نمایندگان فکری آن میتوان به جیمز فیتزجیمز استفان[۱۵] و رابرت پی. جرج [۱۶] اشاره کرد، اعتقاد بر این است که برخی از اعمال «غیراخلاقی/ اخلاقگریز»، مانند «همجنسخواهی»، از آنجا که برای عامل یا عاملان مضرند باید ممنوع شوند. با انجام این کار و ممنوعیت ارتکاب چنین افعالی، شخصیت افراد بهبود مییابد یا، دستکم، از زوال و انحطاط بیشترِ شخصیت-شان جلوگیری میشود و، در نتیجه، منافع ارزشمندی را نصیبشان میکند.[۱۷] بر اساس «خوانش حداکثری»، که برجستهترین نمایندۀ فکریِ آن دِولین است، اعتقاد بر این است که اضرار اخلاقیِ عامل امری اساساً نامربوط برای ممنوعیت وی از انجام یک عمل است. آنچه مهم است ممنوعیت فعالیتهایی همانند «همجنسخواهی» است- نه از آن جهت که این افعال عامل ضرر به شخص یا دیگراناند بلکه به این دلیل که بنیانهای اخلاقی جامعه را سست میکنند. دِولین معتقد است عملی «غیراخلاقی/ اخلاقگریز» همانند «همجنسخواهی» از آنجا که بنیان جامعه را سست میکند و اقدامی است برخلاف «اخلاق متعارف جامعه»، باید ممنوع و نیز جرمانگاری شود. به نظر، خوانش گروه نخست، شباهت بیشتری با تعریفی که از «قیّمسالاری اخلاقی» به دست دادیم، دارد- یعنی ممنوعیت اضرار اخلاقی شخص به خود. اما تفاوتی که این خوانش با «قیّمسالاری اخلاقی» دارد این است که ماهیت ضرر اخلاقی در «خوانش حداقلی» را جامعه بر اساس باورهای خود تعیین و ترسیم میکند. در حالیکه خوانش گروه دوم، اضرار اخلاقی شخص به خود را به هیچوجه ملاک ممنوعیت یک عمل غیراخلاقی نمیداند و، از اینرو، این خوانش مصداق بارزی است از «اخلاقباوری قانونی» نه «قیّمسالاری اخلاقی». با این حال تفاوتی که میان هر دو خوانش در قیاس با «قیّم-سالاری اخلاقی» وجود دارد این است که در این دو خوانش و نظام فکری، ممنوعیت اعمالِ افراد و شهروندان بر اساس معیارهایی است که «اخلاق متعارف و مرسوم» ترسیم میکند اما در «قیّمسالاری اخلاقی» جلوگیری از اعمال «اخلاقستیز/ ضداخلاقی» را «اخلاق هنجارین» است که مشخص میکند- و بر پایۀ این اخلاق است که محدودیتهای «آزادی» قابل توجیه است.
همچنین برای درک پارهای از مسائل و در راستای مطالبی که بیان شد، و در ادامه به تفصیل از آنها خواهیم گفت، ذکر چند نکتۀ دیگر ضروری به نظر میرسد:
۱- – در خوانش حداکثریِ «اخلاقباوری»، دستکم آنچه دِولین به آن اعتقاد داشت، ضرر اساساً ربطی به وضع قانون ندارد و اساس جامعه از طریق «اخلاق مرسومِ پذیرفتهشدۀ عموم» حفظ میشود.[۱۸] انسجام اجتماعی به هنگام ارتکاب اعمال و افعال «غیراخلاقی/ اخلاقگریز» تحلیل میرود، حتی اگر چنین اعمال غیراخلاقیای در خلوت رخ دهند و حتی اگر انجامشان به هیچ-کس ضرری نرساند.[۱۹] بدینسان همین که عملی «غیراخلاقی/ اخلاقگریز»، چه در خلوت رخ دهد و چه در جلوت، بیآنکه حتی ضرری را متوجه عامل یا دیگران سازد باید از آن جلوگیری به عمل آورد و آن را جرمانگاری کرد.
۲- – نگرشهای «اخلاقباورانه» ربطی وثیق با «اخلاق آنگونه که هست نه آنگونه که باید باشد دارند». دلیلِ اینکه از ممانعت اعمال «غیراخلاقی/ اخلاقگریز» یاد کردیم این است که در بیشتر خوانشهای «اخلاقباورانه» اخلاقی یا غیراخلاقیبودنِ ماهیت یک عمل را جامعه مشخص میکند. در این مفهوم، اخلاق سویهای «نسبیباورانه»[۲۰] دارد و هرآنچه را که جامعه بر طبق مرسومات خود، اخلاقی و یا «غیراخلاقی» تلقی کند، معیاری است برای این که با افرادی که به احکام و فرامینِ این اخلاق تَن نمیدهند و به آن باور ندارند باید برخوردی قانونی کرد. واضح است که این خوانش از اخلاق با آنچه که «صدق اخلاقی» است، و در نظریه-های هنجارینِ عقلانیِ اخلاقی ریشه دارد و از سویهای فرااجتماعی و فرافرهنگی برخوردار است، کاملاً متفاوت است.
۳- آنچه در خوانش حداکثریِ «اخلاقباوری» برخلاف «خوانش حداقلی» مهم است این است که «ضرر» امری اساساً نامربوط برای توجیه مداخلۀ دولت و/ یا حکومت در «آزادی افراد» به شمار میآید- از اعمال «غیراخلاقی/ اخلاقگریز» باید جلوگیری کرد حتی اگر به واسطۀ ارتکاب چنین اعمالی هیچگونه ضرری به عامل یا اشخاص دیگر نرسد. برای مثال دِولین ارتکاب پارهای از اعمال و افعال را نه از آن جهت که ضرری را متوجه عامل آن یا دیگران میکند بلکه از این جهت که ارتکاب چنین اعمالی بنیان جامعه را سست میکنند و تهدیدی برای باورها و «اخلاقیات رایج جامعه»اند، «غیراخلاقی/ اخلاقگریز» می-پندارد. او معتقد است که ارتکاب چنین اعمالی باید ممنوع گردد. این خوانش، نقطۀ مقابل «خوانش حداقلی» است که فقط اضرار اخلاقیِ شخص به خود را توجیهی برای ممنوعیت یک عمل میداند- البته اخلاقی که جامعه آن را تعیین میکند و ساخته و پرداختۀ آن است.
۴- از جمع سه نکتۀ فوق میتوان دریافت که در کدام برداشت و خوانش امکان تحدید «آزادیهای فردی»، به هر بهانهای و گاه حتی بر اساس بهانههایی واهی، بیش از سایرین امکانپذیر است. در قیاس بین دو مفهوم «قیّمسالاری»، و بهویژه «قیّم-سالاری اخلاقی»، از یک سو و «اخلاقباوری» از سوی دیگر، از آنجا که هیچ اصل عقلانیِ عام و همهپذیری[۲۲]، پیشزمینۀ احکام اخلاقی را در خوانشهای «اخلاقباوری» شکل نمیدهند، بالتبع احکام اخلاقی در زمانها و مکانهای مختلف دچار دگردیسی مفهومی خواهند شد. به دیگر سخن هیچ اصل ثابت اخلاقیای وجود ندارد و از آنجا که، بهویژه در «خوانش حداکثری»، حفظ جامعه اهمیتی بنیادین دارد، زمانی که بنیانهای اخلاقی جامعه رو به سستی گرایند «اخلاقباوری» میتواند حتی به ترویج اعمال «ضداخلاقی/ اخلاقستیز» روی آورَد تا جامعه را از نابودی برهاند. مشخص است در این وضعیتِ بیثباتی، اولین چیزی که قربانی میشود خودِ اخلاق است در معنای حقیقیِ آن. و دومین قربانی چیزی نیست جز «آزادیها و حقوق بنیادین افراد».
۵- «قیّمسالار» در جهت صیانت از رفاه شخص میکوشد مانع از ارتکاب اقدامات مضر شخص به حالِ خود شود. اگر این اضرار اضراری «ضداخلاقی/ اخلاقستیز» باشد، آنگاه سخن از مفهوم «قیّمسالاری اخلاقی» به میان خواهد آمد. بدینترتیب در «قیّمسالاری اخلاقی» نیز دغدغۀ «قیّمسالار» این است که اولاً از اضرار اخلاقی شخص به خود جلوگیری کند، و ثانیاً با ممانعت از اضرار اخلاقی شخص به خودْ «رفتار یا منش اخلاقی» او را ارتقا دهد.
۶- نکتۀ دیگر در باب «قیّمسالاری» این است که در این نگرش، دولت/ یا حکومت و یا شخص/ اشخاص میکوشند از اضرار فرد به خود جلوگیری کنند. دغدغۀ اصلی در اکثر گونههای «قیّمسالاری» رفاه و بهروزیِ [۲۳] فرد است که با جلوگیری از اضرار شخص به خود، این مهم رخ خواهد داد. همچنین در این نظام فکری آنچه مهم است جلوگیری از اضرار شخص به خود است نه لزوماً جلوگیری از اضرار شخص به دیگران. این در حالی است که در خوانش حداکثریِ «اخلاقباوری»، به اعتقاد دِولین، آسیبرساندن به اساس و رسوم جامعه، که همان «اخلاق مرسوم و رایج» است و از جایگاه رفیعی در «اخلاقباوریِ دِولینی» برخوردار است، عاملی است برای ممنوعیت و محدودیت «آزادی» نه اضرار به خود یا دیگران.
۷- هرچند گفته شد که اقدامات «قیّمسالارانه» میتواند از سوی شخص/ اشخاص در کنار حکومتها و/ یا دولتها وجود داشته باشد اما در اینجا صرفاً بحث ما معطوف به اقدامات «قیّمسالارانۀ حکومتها و/ یا دولتها» است.
با توجه به مقدمۀ نسبتاً مفصل فوق، در این نوشتار میکوشیم ابتدا تعاریف مختلفی که از مفهوم «قیّمسالاری» ارائه شده را پیشِروی خواننده قرار دهیم و به مسألۀ امکان یا امتناعِ «تحدید آزادی» در این نظام فکری نگاهی داشته باشیم (۱). سپس دربارۀ اقسام مختلف «قیّمسالاری» به بحث خواهیم نشست (۲). پس از آن به مفهومشناسی «اخلاقباوری»، و برداشتهای متفاوتی که در باب این مفهوم اقامه شده، خواهیم پرداخت و در ذیل آن نیز نظرات سنجشگرانه/ نقادانۀ [۲۴] خود را دربارۀ این مفهوم بیان خواهیم کرد (۳). در مؤخره و نتیجۀ بحث نیز جمعبندی خود را از اینکه کدام مفهوم بیش از دیگری محدودکنندۀ «آزادیهای فردی» است بیان خواهیم کرد (۴).
۱- قیّمسالاری
در ابتدا لازم به ذکر است که دربارۀ نگرشهای مبتنی بر «قیّمسالاری»، چه از سوی متأخرین و چه از سوی متقدمین، نقدهای فراوانی وارد شده است. برای مثال جوئل فاینبرگ[۲۵]، که آثار و تقریرات کثیر و مهمی در خصوص «قیّمسالاری» و مفاهیم متناظر آن دارد، مینویسد: مداخلۀ «قیّمسالارانه» محدودکنندۀ «آزادی» و نقض غیرقابلتوجیه حق حاکمیت افراد بر تعیین سرنوشتشان است. همچنین محدودکردن «آزادی فردی» طبق دلایل «قیّمسالارانه» اخلاقاً توهینآمیز است زیرا به قلمرو خودآیینی شخصی تجاوز میکند- جایی که هر انسان بالغ و شایسته و مسئولیتپذیری باید در این قلمرو سلطنت کند (Feinberg, 1986: 25). بیتردید آنچه مبرهن است این است که اقدامات «قیّمسالارانه» محدودکنندۀ «آزادی»اند اما، بنا به دلایلی که خواهیم آورد، این مسأله هم اخلاقاً روا نیست که افراد را (بهویژه آنان که از ارادهای مستقل در اتخاذ تصمیم برخوردار نیستند) تنها بگذاریم و با عدم حمایت از آنان در ضرری که به خودشان میرسانند، به شکلی غیرمستقیم، مباشرت نماییم. به گمان ما «هرچند نقض آزادی افراد اخلاقاً خطاست اما در شرایطی که افراد در مخاطرهاند و نیازمند یاریاند نقض آزادیشان اخلاقاً رواست».
باری، در میان پارهای از فیلسوفان حقوق، اخلاق و سیاست، دربارۀ فلسفۀ وجودیِ «قیّمسالاری» استدلالهای فراوانی شده است- که یکی از شاخصترین و نامبردارترینِ آنان ایمانوئل کانت است. کانت به دلیل اینکه معقتد است «حکومتهای قیّمسالار»، «آزادی و خودآیینی افراد» را تحدید میکنند با آن به مخالفت میپردازد، و وجود چنین حکومتهایی را مانع اعمال ارادۀ آزاد افراد و پیگیری اهداف شخصی، به صورتی خودآیین، میداند. [۲۶] به تعبیری دیگر کانت میگوید، «حکومت قیّمسالار» حکومتی است با نگاهی کودکپندارانه به شهروندان خود- شهروندانی خردسال که نمیتوانند تشخیص دهند و تصمیم بگیرند چه چیز برایشان مفید است یا مضر اما موظفاند بهشکلی منفعلانه، منتظر منویات کارگزارانِ دولتی و/ یا حکومتی باشند تا اینان قضاوت کنند این عاملان اخلاقی چگونه باید شادکام باشند- و این بزرگترین استبدادگراییِ[۲۷] قابل تصور است.[۲۸] با اینهمه همچنان پیرامون مفهوم «قیّمسالاری» نظرات مستدل و شایستۀ تأملی وجود دارد که نیاز است دربارۀ آنها آشناییای، هرچند اجمالی، داشته باشیم. از مفهوم «قیّمسالاری» تعاریف و تبیینهای مختلفی ارائه شده است. در این بخش میکوشیم اصلیترین تعاریف ارائهشده از سوی گروهی از فیلسوفان را شرح دهیم و، پس از آن، تعریف خود از «قیّمسالاری» را ارائه کنیم تا با مناط قراردادنِ این تعریف به شرح و تبیین بخشهایی که در ادامه خواهد آمد، بپردازیم.
دَنی اسکوچیا[۲۹] معتقد است اکثر نظریهپردازان اخلاقی و سیاسی، تعریفشان از این اصطلاح طبق صورتبندیِ تحلیلی زیر است:
«الف» نسبت به «ب» قیّمسالارانه عمل میکند، یعنی:
۱- «الف» آزادی «ب» را محدود میکند یا در تصمیمگیریاش مداخله میکند.
۲- «الف» برخلاف میل «ب» و بدون رضایت و برخلاف ترجیحات او، در آزادیاش مداخله میکند.
۳- «الف» در راستای منفعت «ب» به مداخله میپردازد (Scoccia, 2018: 11).
به عبارتی، طبق تحلیل فوق، اقدام قیّمسالارانۀ «الف» نسبت به «ب»، در راستای منفعت «ب» است- که با محدودکردن «آزادیِ» او و نیز مداخله در تصمیمگیری وی و همچنین برخلاف میل و رضای او صورت میگیرد. برای مثال اگر پدر یا مادری، کودک خود را مجبور کنند تا برای تحصیل سلامتش دارویی تلخ مصرف کند، بنابر تعریف فوق، اقدامی «قیّمسالارانه» انجام دادهاند.
ج. دِوُرکین نیز، با تقریری شبیه به صورتبندی فوق، معتقد است: اولاً یکی از حداقلیترین عناصر این نظریه «ایجاد نوعی محدودیت بر آزادی یا خودآیینی عاملان است»، و ثانیاً تجزیه و تحلیل منطقی آن بدینصورت است:
اعمال «الف» به شکلی قیّمسالارانه به سود «ب» و به منظور حذف «ج» انجام میشود، یعنی:
۱- حذف «ج»، آزادی یا خودآیینی «ب» را محدود میکند.
۲- «الف» این کار را بدون رضایت «ب» انجام میدهد.
۳- «الف» این کار را فقط به این دلیل انجام میدهد که او باور دارد حذف «ج»، رفاه «ب» را بههمراه دارد و ارتقا می-دهد یا، به نوعی، حذف «ج» عامل بهبود و ارتقای منافع، ارزشها یا خیرهای [۳۰] خیرهای «ب» است (Dworkin, 2020: § ۲, para. 4).
ج. دِوُرکین معتقد است «قیّمسالاری» عبارت از مداخلۀ دولت و/ یا حکومت یا فرد/ افراد در فعالیتهای دیگران برخلاف میل و ارادۀ آنان است؛ با این ادعا که فرد/ افراد یا دولت و حکومتِ مداخلهگر در «آزادی شخص/ اشخاص»، منافع ایشان را بهتر از خودشان تشخیص میدهد و با اقدامات خود، از اضرارشان به خود جلوگیری میکنند. به باور او «قیّمسالاری»، در سطح نظری، با این پرسش سروکار دارد که چگونه و چطور با افراد در شرایطی که کاملاً عقلانی نیستند و عقلانی عمل نمیکنند باید رفتار کرد (Dworkin, 2020: preface).
برایان بیکس[۳۱] نیز در تعریف «قیّمسالاری» اینگونه مینویسد: «این اصطلاح […] به موقعیتهایی اشاره میکند که حکومت به روش حمایتگرایانه [= قیّمسالارانه] با شهروندانش رفتار میکند؛ به همان روشی که والدین با فرزندان نابالغشان که قدرت محافظت از خود را ندارند، برخورد میکنند […] بر اساس [این نظر]، اقدامات حمایتی دولت را میتوان بر این پایه توجیه کرد که این نهاد بهتر از خودِ افراد میتواند منافع آنان را حفظ کند.» (بیکس، ۱۳۹۳: ۹-۱۷۸) بر اساس تقریری دیگر، تِن معتقد است: «قیّمسالاری» شامل محافظت از افراد برای جلوگیری از اضرار به خودشان است؛ در شرایطی که تصمیماتشان دچار اختلال شده است […]» (Ten, 1971: 63). او میگوید، «قیّمسالاری» دخلی به شرارتهای اخلاقی ندارد- مداخلۀ «قیّمسالارانه» تنها زمانی مصداق مییابد که تصمیم عامل دچار اختلال شده است. اما اینکه چرا تصمیمات مختلشدۀ فرد تجویزی برای مداخلات «قیّمسالارانه» بهشمار میآید، او در اینباره چهار احتمال را ذکر میکند:
۱- ممکن است با گروههای خاصی از افراد، مانند افراد کمهوش یا افراد غیرعادی از نظر ذهنی و نیز بیماران روانی، سروکار داشته باشیم. این افراد از ظرفیتهای یکسانی بسان افراد بالغ عادی برخوردار نیستند و تصمیماتشان تحت عوامل آسیبزاست؛
۲- ممکن است در تصمیمگیرهایشان فقدان یا کمبود دانش وجود داشته باشد؛ چه اینکه محتمل است عامل کاری را انجام دهد که از عواقب آن ناآگاه است و یا اینکه نسبت به ماهیت عمل آگاه است اما در خصوص عواقب آن بیاطلاع؛
۳- احتمال دیگر این است که او از عواقب و پیامدهای عمل خود آگاه باشد اما بهدلیل عدم تعادل احساسی نتواند اهمیت کامل این پیامدها را درک کند و در موردشان قضاوتی عقلانی انجام دهد. این عدم تعادل احساسی میتواند ناشی از غم و اندوه، ناراحتی و پریشانی و یا فشارهای شدید باشد؛ و
۴- تصمیمات فرد ممکن است دچار اختلال شوند آن هم به دلیل تأثیرات ناروای بیرونی بر عامل. تأثیرات ناروا و بیمورد، اَشکال مختلفی دارند: از جمله فشارهای اقتصادی و، در مواردی، رسوم و عرفها. [۳۲] بدینسان مطابق تعریف تِن، «قیّمسالاری» و اقدام «قیّمسالارانه»، زمانی عینیت مییابد که تصمیمات فرد بر اساس فروض چهارگانۀ فوق دچار اختلال شده باشد.
به اعتقاد برخی دیگر، «قیّمسالاری» نوعی کنش و اقدام (یا عمل، قانون، سیاست، و …) است که انگیزۀ پسِ پشتِ آن دگردوستی/ دگرآیینی [۳۳] ، اعتقاد به انجام وظیفهای خیرخواهانه، و انگیزههایی از این دست است. «قیّمسالار» باور دارد که مداخلۀ او در راستای نفع هدفش بوده و این منفعت، توجیهکنندۀ مداخله است (Scoccia, 2018: 12). اما از منظر اسکوچیا، انگیزههای خیرخواهانه، بهتنهایی، مطابق تقریر فوق، حق مطلب را بهخوبی ادا نمیکند. فرض کنید کسی تشنه است و از من بخواهد که از ظرف آبم جرعهای بنوشد. من این کار را انجام میدهم و در این که از عمل خیرخواهانۀ من منفعتی عایدش شده، شکی نیست اما عملِ من عملی «قیّمسالارانه» نیست، چراکه اقدام من با هیچیک از انتخابهای او «تداخل» ندارد. بر این اساس دلیل موجه «قیّم-سالارانه»ای برای عملِ من وجود ندارد (Scoccia, 2018: 12). همانگونه که کالِ گرِل[۳۴] استدلال کرده، مفهوم دلیل موجه در «قیّمسالاری» باید «ترکیبی» از یک عمل (= یک مداخله) و یک توجیه باشد.[۳۵] در این استدلال، توجیه، به خیر و منفعت شخصی که در انتخاب او مداخله میشود اشاره دارد تا خیر و منفعت دیگران. این مسأله، یعنی منفعت شخص مورد حمایت و نه منفعت دیگران، دلیلی «قیّمسالارانه» است که آن را از منطق مداخلۀ فرد و دولت و/ یا حکومت برای «جلوگیری از اضرار به دیگران»[۳۶] متمایز میکند (Scoccia, 2018: 12).
بههر روی، با توجه به تعاریف ارائهشده از سوی پارهای از فیلسوفان، تعریف اجمالی ما از نظام فکریِ «قیّمسالاری» بدین تقریر است: «قیّمسالاری» عمل و اقدامی است که با دخالت در «آزادی شخص/ اشخاص» و به منظور بهبود شرایط شخصی که در فعالیتهایش مداخله صورت گرفته، انجام میشود. دلیل اصلی و اساسی برای انجام این اقدام مداخلهگرانه که به هر روی «تحدیدکنندۀ آزادی فردی» است، جلوگیری از اضرار شخص به خود است. بهعبارت بهتر، «قیّمسالاری» اقدامی در راستای جلوگیری از عمل یا اعمالی نیست که به دیگران ضرر میرساند (= اصل لاضرر) بلکه صرفاً جلوگیری از اضرار شخص به خود موضوعِ مباحث «قیّمسالاری» است. همچنین زمانی که فرد در انتخاب میان گزینههای مختلف، آن گزینهای را برمیگزیند که باعثِ ضرر وی میشود، «قیّمسالار» میتواند و/ یا باید به سودِ او در «آزادی» انتخابش مداخله و گزینه/ گزینههای مضر را که منفعتی برای عامل ندارد حذف یا جلوی آنها را بگیرد. البته نگاه ما به مقولۀ «قیّمسالاری» صرفاً معطوف به اقدامات دولتها و/ یا حکومتهاست نه اشخاص. نکتۀ حائز اهمیتِ دیگر این است که در پارهای از اقسام «قیّمسالاری»، همانند «قیّمسالاری میانه-رو»[۳۷]، که شرح آن به زودی خواهد آمد، ممانعت از اضرار شخص به خود ممکن است منتج به نتیجه نشود و جلوگیری از ضرر رساندن شخص به خود، به نتیجهای که «قیّمسالار» در پی آن است، منتهی نشود.
۲- گونههای مختلف قیّمسالاری
«قیّمسالاری» انواع و اقسامی دارد که وجه اشتراک همۀ آنها جلوگیری از اضرار شخص به خود است. بدینسان پارهای از فیلسوفان اخلاق، سیاست و حقوق، بنابر تلقی خاصی که از مفهوم «قیّمسالاری» دارند، این مفهوم را از منظرهای مختلف، که ماهیتی «هنجارین» دارد، به انواع مختلفی تقسیمبندی کردهاند. در ادامه به شرح و تبیین پارهای از این تقسیمبندیها میپردازیم.
۱-۲- قیّمسالاری میانهرو» در برابر «قیّمسالاری سرسختانه»[۳۸]: اقدام «قیّمسالارانه» در «قیّمسالاری میانهرو» زمانی موجه است که بدانیم شخصی که در فعالیتهایش مداخله میشود آیا داوطلبانه و آگاهانه عمل میکند یا خیر. برای مثال شخصی قصد عبور از روی یک پل خراب را دارد (مثال معروفِ جی. اس. میل)[۳۹] و ما نمیتوانیم بهدلیل زبان ژاپنیِ وی با او گفتوگو و او را از خطر مطلع کنیم. در اینجا «قیّمسالار» باید ابتدا با اجبار و زور، او را از عبور از روی پل منع کند تا بتواند او را از وضعیت پل مطلع سازد. اما اگر این شخص از خرابی پل باخبر است و قصد خودکشی دارد «قیّمسالار» اجازه ندارد او را از این عمل منع کند (Dworkin, 2020: § ۲٫۱). این همان قسم از «قیّمسالاری» است که به تعریفی که از «قیّمسالاری» در پایان بخش قبل ارائه کردیم اشاره دارد. در این مورد ممکن است اقدام «قیّمسالارانه» منتج به نتیجه و جلوگیری از اضرار شخص به خود نشود. فاینبرگ، برخلاف ج. دِوُرکین، معتقد است زمانی که مثلاً فردی مست وجود دارد و جرأت انجام کارهای پرخطر را هم پذیرفته و یا یک بیمار اسکیزوفرنیِ پارانوئید در طول دورۀ روانپریشیاش از آن جهت که ناآگاه است و در همین حال مایع سمیای را بنوشد، از آنجا که در چنین مصادیقی با انتخابهای اساساً غیرارادی افراد روبهرو هستیم، میتوان جلوی اقدام فرد را گرفت. فاینبرگ این نوع از« قیّمسالاری» را در ذیل «قیّمسالاری میانهرو» میآورَد (Feinberg, 1986: 12).[40]
در مورد مثال عابری که از روی پلی خراب در حال عبور است، «قیّمسالاری سرسختانه» میگوید، دستکم در بعضی موارد، میتوان او را با وجود اطلاع از شرایط پل، از راهرفتن بر روی آن منع کرد. بدینسان میتوانیم از خودکشی داوطلبانۀ وی جلوگیری کنیم (Dworkin, 2020: § ۲٫۱). فاینبرگ نیز معتقد است در «قیّمسالاری سرسختانه» با انتخابهای ارادی فرد سروکار داریم (Feinberg, 1986: 12).
دستکم دربارۀ «قیّمسالاری میانهرو» میتوان به مسألۀ «واکسیناسیون عمومی» در زمان «همهگیری بیماری کرونا» در اکثر کشورها اشاره کرد که عموماً دولتها و/ یا حکومتها افراد را مجبور به واکسیناسیون کردند که در صورت عدم تمکین افراد و جلوگیری از تزریق واکسن، دولتهایشان آنان را از برخی خدمات اجتماعی محروم میکرد. فارغ از اینکه این اجبار و ضمانتهای اجراییِ آن تا چه حد عملی شد و موفق بود و همچنین بدون در نظرگرفتن اینکه اکثر دولتهای لیبرال در وهلۀ نخست، تزریق واکسن را برای «جلوگیری از اضرار به غیر» عملیاتی میکردند، میتوان این اقدام دولتها و/ یا حکومتها را نوعی اقدام «قیّمسالارانه»، البته از نوع «قیّمسالاری میانهرو»، هم به حساب آورد؛ یعنی در وهلۀ دوم مهم این بود که از اضرار شخص به خود جلوگیری شود، چراکه در «قیّمسالاری میانهرو» فرد بهدلیل وضعیت جسمانی یا روحیای که دارد تمایلی ندارد و نمیخواهد کسی در آزادی عملش مداخله کند و جلوی اقدامات مضرش را بگیرد.
۲-۲- «قیّمسالاری مضیق» [۴۱] در برابر «قیّمسالاری موسع»[۴۲]: نوع اول صرفاً ناظر بر مسألۀ اجبار از سوی دولت و/ یا حکومت، یعنی الزام و اجبار قانونی است و دومی ناظر است بر هر نوع اقدام «قیّمسالارانه» با قطع نظر از اینکه «قیّمسالار» کیست. اقدام اجباری-ای که در نوع دوم صورت میگیرد گسترۀ شمول مداخلهگران را بسط میدهد که هم شامل اجبار دولتی و/ یا حکومتی، نهادی (مثلاً سیاست یک بیمارستان) و هم شامل اقدام شخص/ اشخاص میشود (Dworkin, 2020: § ۲٫۲). بهعبارت دیگر، «قیّم-سالاری موسع» شامل اجبار از هر منبعی، از جمله نهادهای خصوصی، خانوادهها و افراد، برای «محدودکردن آزادی» یا نظارت بر اَعمال یک فرد است در حالی که «قیّمسالاری مضیق» فقط شامل اجبار توسط دولت و/ یا حکومت میشود.
۳-۲- «قیّمسالاری ضعیف»[۴۳] در برابر «قیّمسالاری قوی»[۴۴]: در «قیّمسالاری ضعیف» تأکید بر مداخلۀ «قیّمسالار» در مؤثربودن روشها و ابزارهای مورد استفادۀ عاملان است. برای مثال اگر شخصی واقعاً ایمنی را بهراحتی ترجیح میدهد، وادارکردنِ او به بستن کمربند ایمنی (= مداخله در روش و ابزار) مشروع است. بهعبارت دیگر مداخله در روش، مانع از اضرار شخص به خود میشود (Dworkin, 2020: § ۲٫۳). هرچند در اینجا در مقام بیانِ «اصل لاضرر» نیستیم اما در مثالی که ج. دِوُرکین آورده، نبستن کمربند ایمنی میتواند عامل اضرار به دیگران هم باشد. یکی از مثالها این است که با عدم انجام این کار و نبستن کمربند ایمنی، به سیستم درمانیِ دولت و/ یا حکومت فشار آورده میشود و هزینههایی را بر دوش آن میگذارد- با این فرض، اضرار به دیگران هم یقیناً متصور است.[۴۵]
به تعبیر ج. دِوُرکین «قیّمسالار قوی» اما معتقد است زمانی که احتمال دارد افراد، اهدافی اشتباه، مبهم و یا غیرمنطقی داشته باشند مشروع و موجه است که برای جلوگیری از دستیابی آنان به این اهداف مداخله کنیم. اگر شخصی موتورسوار واقعاً وَزش باد در موهای خود را به افزایش ایمنی، یعنی گذاشتن کلاه ایمنی، ترجیح میدهد، قابل توجیه است که هنگام موتورسواری از کلاه ایمنی استفاده کند، زیرا اهداف چنین افرادی غیرمنطقی یا خطاست (Dworkin, 2020: § ۲٫۳). بهعبارت دیگر در اینجا مداخله در هدف، مانع از اضرار شخص به خود میشود.
برخی دیگر از نویسندگان در باب این دو قسم از «قیّمسالاری» نظری متفاوت با آنچه که از ج. ِدُورکین بیان کردیم، دارند. به اعتقاد این نویسندگان، در حوزۀ مسائل پزشکی، «قیّمسالاری قوی» در مورد شخص/ اشخاصی صدق میکند که خودآییناند و «قیّمسالاری» جایی مصداق مییابد که این افرادِ خودآیین، ممکن است در انتخابها و اقداماتشان، بهواسطۀ تصمیماتی که میگیرند، به بهترین منافع خود آسیب برسانند. اقدام «قیّمسالارانه» در این مورد نیز انتخابها و اقدامات شخص خودآیین را نقض میکند. در مقابل و در «قیّمسالاری ضعیف»، انتخابها یا اقدامات شخصِ مورد نظر، اساساً غیرخودآیینانه هستند. برای مثال بیماری که فاقد خودآیینی کامل است و نمیتواند مستقلاً و از روی اراده تصمیم بگیرد «اصل خیرخواهی»[۴۶] با احترام به خودآیینی فرد هیچ تعارضی ندارد. یک بیمار ذهنی را در نظر آورید که در وضعیتی قرار دارد که نمیتواند از روی ارادۀ آزاد اقدامی انجام دهد و فاقد ظرفیت ذهنی برای ارائۀ رضایت آگاهانه بهمنظور درمان است. وی ممکن است با درمان خاصی که پزشک معتقد است برای او ضرورت دارد، مخالفت کند. بر این اساس «اصل خیرخواهی» که نافیِ خودآیینی چنین فرد/ افرادی نیست، توجیهی روشن و آسان برای غلبه بر مخالفت بیمار با درمان است- بهویژه اگر اقدام «قیّمسالارانه» مزیتی عمده در سلامت بیمار، که بسیار هم ضروری است، را در پی داشته باشد (Childress, 2015: 37-8).
با این حال به اعتقاد برخی، برخلاف رویکر پیشین، در «قیّمسالاری ضعیف» مداخله در انتخابها و اَعمال شخص/ اشخاص، به نقض خودآیینی آنان میانجامد، به این دلیل که شخصی که در فعالیتش مداخله میشود از ابزار و وسایلی نادرست برای رسیدن به مقصودِ خود استفاده کرده است. در حالی که در «قیّمسالاری قوی» فقط در اهداف شخص آن زمان که این اهداف مغلوط و معیوباند، مداخله میشود نه در وسایل و ابزاری که شخص برای رسیدن به هدف در نظر گرفته است (Birks, 2014: 485). از اینرو اساساً مداخله در اهداف به نقض خودآیینی فرد نمیانجامد بلکه مداخله در ابزارها و وسایل مورد علاقۀ شخص برای رسیدن به هدفِ خود است که ناقض خودآیینی تلقی میشود.
۴-۲- «قیّمسالاری خالص»[۴۷] در برابر «قیّمسالاری ناخالص»[۴۸]: ج. دِوُرکین در باب این دو قسم از «قیّمسالاری» به نکتهای اشاره میکند و آن اینکه «قیّمسالاری» لزوماً شامل ممنوعیت فعالیتهایی نیست که بهواسطۀ آن فعالیتها شخص/ اشخاص ثالث متضرر میشوند. او با ذکر یک مثال مینویسد: «فرض کنید ما از تولید سیگار از سوی افراد جلوگیری میکنیم، چون معتقدیم استعمال سیگار برای مصرفکنندگان مضر است. گروهی که میکوشیم از آنها محافظت کنیم، مصرفکنندگاناند نه تولیدکنندگان که ممکن است اصلاً این تولیدکنندگان سیگاری هم نباشند. دلیل ما برای مداخله در فعالیت تولیدکننده این است که به دیگران ضرر میرساند. با وجود این، توجیه بنیادین این مسأله «قیّمسالارانه» است (نه اصل اضرار به غیر که لازمهاش مداخله در انتخابهای تولیدکننده است)، زیرا مصرفکننده است که به ضرر رضایت میدهد [و باید از او محافظت شود]» (Dworkin, 2020: § ۲٫۴). به اعتقاد او این مسأله همانند موردی نیست که ما بهواسطۀ آلودگی هوا از فعالیت تولیدکنندگان سیگار جلوگیری میکنیم (Dworkin, 2020: § ۲٫۴). با این توضیحات او بر این باور است که در «قیّمسالاری خالص» کسانی که «آزادی»شان محدود شده همانهایی هستند که در مسألۀ اضرار به خود محافظت میشوند- همانند جلوگیری از شناگران برای شنا در مواقعی که منجیِ غریق حضور ندارد. در نقطۀ مقابل و در خصوص «قیّمسالاری ناخالص» تنها تفاوتی که با مورد پیشین وجود دارد این است که طبقۀ افرادی که در فعالیتشان مداخله میشود گستردهتر از افرادی است که مورد حمایت واقع میشوند (Dworkin, 2020: § ۲٫۴).
بهعبارتی رساتر در «قیّمسالاری خالص»، طبقۀ افرادی که «آزادی»شان محدود شده، برابر با طبقهای از افراد است که منافعشان با محدودیتها ارتقا مییابد. اما در «قیّمسالاری ناخالص» در تلاش برای محافظت از طبقهای از افراد، متوجه میشویم که تنها راه برای انجام این کار «محدودکردن آزادی افراد دیگر» است به جز کسانی که از این محدودیت منتفع میشوند. حال ممکن است تصور شود که هیچ مورد و مصداقی از «قیّمسالاری» وجود ندارد، زیرا چنین موردی همیشه میتواند بر دلایل «غیرقیّمسالارانه»، یعنی جلوگیری از اضرار به دیگران، توجیه شود. بدینسان ممکن است تولیدکنندگان سیگار را از ادامۀ تولید محصولاتشان منع کنیم، به این دلیل که میخواهیم از ایجاد بیماری برای دیگران جلوگیری کنیم. در این فرض، برخلاف انتشار آلایندهها در جو از سوی تولیدکننده (که عاملی است برای ایجاد مخاطرات به ضرر محیط زیست) این ضرر بهگونهای است که افراد آسیب-دیده، یعنی مصرفکنندگان سیگار، میتوانند از آن اجتناب کنند. تفاوت اضرار به غیر و اضرار به خود، که اقدام «قیّمسالارانه» فقط در مورد اخیر توجیهپذیر است، در این تقریر از ج. دِوُرکین، به خوبی نشان داده شده که میگوید: «تحمیل آسیب و ضرر […] مستلزم همکاری فعالِ قربانی [یا همان مصرفکننده] است.» (Dworkin, 1972: 67-8) بهدیگر سخن خودِ مصرفکننده است که: اولاً به ضرر خود رضایت داده، و ثانیاً خود در این عملِ مضر مشارکت میکند و عامل ضرر به خود میشود. از اینرو جل انجمن اپتیک و فوتونیک ایران...
ما را در سایت انجمن اپتیک و فوتونیک ایران دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : انجمن اپتیک و فوتونیک ایران opsi بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 22:38