ما پژوهشگرِ فلسفهی اخلاق و سیاستیم. فعالیتهایمان در سنتهای فلسفیِ گوناگونی ریشه دارد. بهندرت هم پیش میآید با همدیگر موافق باشیم. بااینهمه، اتفاقنظر داریم که روابطمان با حیواناتِ دیگر تحولی ژرف میطلبد. رویّههایی را که طی آنها با حیواناتْ همچون شیء یا کالا رفتار میشود محکوم میکنیم. اعلام میکنیم استثمار حیوانات تا جایی که موجب خشونت و زیانِ غیرضروری میشود غیرمنصفانه و اخلاقاً دفاعناپذیر است.
در زیسترفتارشناسی و عصبزیستشناسی، محرز شده است که پستانداران، پرندگان، ماهیان، و بسیاری از بیمهرگانْ حسمندند، یعنی قادر به تجربهی لذت، درد، و انواع هیجاناتاند. این حیوانات سوژههایی آگاهاند. دربارهی دنیای پیرامونشان نظرگاهی از آنِ خود دارند. درنتیجه، از منافعی برخوردارند: رفتارهای ما بهروزیشان را متأثر میکند و میتواند برایشان مفید یا زیانبار باشد. وقتی به سگ یا خوکی صدمه میزنیم، وقتی مرغ یا ماهیِ سالمونی را در اسارت نگاه میداریم، وقتی گوسالهای را برای گوشتش یا راسویی را برای پوستش میکشیم، بنیادیترین منافعشان را بهشدت نقض میکنیم.
بااینحال، میتوان جلوی تمام این زیانها را گرفت. بهوضوح این امکان وجود دارد که از پوشیدن چرم، شرکت در گاوبازی و گاوسواری، یا نمایشِ شیرهای محبوس در باغوحش به کودکان، خودداری کنیم. بسیاری از ما همین حالا هم میتوانیم مصرف خوردنیهای حیوانی را کنار بگذاریم و همچنان سالم باشیم. همچنین، پیشرفت آیندهی اقتصادِ وگان هم امور را آسانتر خواهد کرد. از دیدگاهی سیاسی و نهادی، این امکان وجود دارد که حیوانات را صرفاً به چشم منابعی در خدمت خودمان نبینیم.
این امر که حیوانات به گونهی انسانِ خردمند تعلق ندارند موضوعیتِ اخلاقی ندارد: شاید کماهمیتترانگاشتن منافع حیوانات در مقابل منافع مشابه انسانها امری طبیعی به نظر برسد، اما این شهودِ گونهپرستانه کندوکاو دقیقتر را برنمیتابد. در حالت کلی، تعلق به یک گروه زیستی (چه بر مبنای گونهی جانوری، رنگ پوست، چه جنسیت) بهخودیخود نمیتواند ملاحظه یا رفتارِ نابرابر را توجیه کند.
انسانها با دیگر حیوانات تفاوتهایی دارند، درست همانطور که میان اعضای یک گونهی جانوری تفاوتهایی وجود دارد. البته که برخی تواناییهای پیچیدهی شناختی منجر به پیدایش منافعِ خاصی میشود، که آن نیز رفتارهای خاصی را توجیه میکند. اما تواناییِ یک سوژه در نگارش سمفونی، انجام محاسبات پیشرفتهی ریاضیاتی، یا متصورشدنِ خودش در آیندهای دور، هرقدر که شگفتانگیز باشد، ارتباطی با ملاحظات مربوط به منافع لذتطلبانه و رنجگریزانهاش ندارد. منافع باهوشترینهایمان از منافع مشابه آنهایی که هوشِ کمتری دارند مهمتر نیست. در غیر این صورت، افراد را بنا به قوایی رتبهبندی کردهایم که هیچ موضوعیتِ اخلاقیای ندارند. این نگرشِ تواناگرایانه اخلاقاً دفاعپذیر نیست.
پس دشوار بتوان از این نتیجهگیری گریخت: استثمارِ حیوانات اساساً غیرعادلانه است، زیرا بیجهت به حیوانات زیان میرساند. ازاینرو، کوشش برای محوِ آن ضروری است، بهویژه با هدفِ بستنِ کشتارگاهها، ممنوعیت صیّادی، و توسعهی سامانههای غذاییِ گیاهپایه. البته که خیالاتی هم نیستیم؛ دستیابی به چنین پروژهای در کوتاهمدت میسر نیست، مخصوصاً که لازمهاش دستکشیدن از عاداتِ دیرینِ گونهپرستانه و متحولکردن بنیادینِ نهادهای گوناگون است. اما باور داریم پایانِ استثمارِ حیوانات یگانه افق مشترکی است که همزمان هم واقعگرایانه و هم برای غیرانسانها عادلانه است.
اگر پژوهشگرِ فلسفهی اخلاق یا فلسفهی سیاسی هستید، میتوانید این بیانیه را از اینجا امضا کنید.
پینوشتِ مترجم: ازآنجاکه متون مرتبط با حیوانات و اهمیتِ اخلاقی و سیاسیِ حیوانات به اندازهی بایسته و شایسته برای مخاطب فارسیزبان آشنا نیست، معرفیِ گزیدهای از این آثار ضروری مینماید.