صدانت
ترجمه'>ترجمه مقاله «در دفاع از گواهی اخلاقی» از پائولینا اسلیوا با ترجمه امید کشمیری
در دفاع از گواهی اخلاقی
پائولینا اسلیوا[۱]
مترجم: امیدکشمیری
درباره نویسنده:
پائولینا اِی. اسلیوا استاد دانشگاه کمبریج است. او بهطور گسترده در حوزه فلسفه اخلاق، معرفتشناسی گواهی، روانشناسی اخلاق و دین و فلسفه ذهن کار میکند و تالیفات متعددی در این موضوعات داشته است. او در مقالۀ حاضر به امکانِ حصولِ معرفت اخلاقی از طریق گواهی، نقش معرفتِ اخلاقی در تحسین و تقبیح، رابطه میان فهم و معرفتِ اخلاقی و سرشت مشورت اخلاقی میپردازد.
دریافت فایل PDF مقاله In defense of moral testimony به زبان اصلی
دریافت فایل PDF ترجمه مقاله In defense of moral testimony به زبان فارسی
در مباحث جدید [فلسفی]، گواهی اخلاقی اعتبار چندانی ندارد.[۲]عمدتاً نظر بر این است که اگرچه گواهی منبع مناسبی برای باورهای نااخلاقی است، اما مبتنیکردن باورهای اخلاقی برآن، خالی از اشکال نیست. این مقاله برآن است که گواهی اخلاقی سزاوار این بدنامی نیست و گواهی اخلاقی بههیچروی، بیشتر از گواهی نااخلاقی مسئلهدار نیست.[۳]
برخی براین نظرند که در باب تبعیت از دیگران در باورهای اخلاقی مشکلی شهودی وجود دارد: گویی چیز ارزشمندی در رسیدن به باورهای اخلاقی، توسط خود شخص وجود دارد. به عنوان مثال هیلز استدلال میکند:
وقتی بزرگسالِ بالغی شدهاید و توانایی فکر کردن درباره مسائل اخلاقی را به تنهایی دارید]…[ دلایل محکمی برای انجام این کار دارید، در نتیجه امتناع از انجام این کار غیرقابل قبول است.[۴]
اگرچه ممکن است کودکان نیاز به آموزش اخلاقی داشته باشند و از این رو باید حرف والدین خود را در مورد اینکه چه چیزی درست یا نادرست است بپذیرند، به نظر میرسد ما به عنوان شخصِ بالغ نباید برای باورهای اخلاقیمان به دیگران تکیه کنیم. نگرانی در مورد گواهی اخلاقی با مثالهایی همچون نمونه زیر حمایت میشوند:
گیاهخواری: الینور همیشه از خوردن گوشت لذت میبُرد اما اخیراً متوجه شده است که گوشتخواری با برخی چالشهای اخلاقی مواجه است اما او به جای تأمل بیشتر درباره این اشکالات، با دوستی صحبت میکند که به او میگوید خوردن گوشت کاری نادرست است. الینور میداند که دوستش معمولاً موثق و قابل اعتماد است. به همین علت به او اعتماد میکند و میپذیرد خوردن گوشت کاری نادرست است.[۵]
به نظر در این رفتار الینور اشکالی وجود داشته باشد. همچنین میتوانیم نمونههای بغرنجتری را نیز تصور کنیم:
کت و شلوار: سام در ساحل دریاچه ایستاده و کودکی را در حال غرقشدن میبیند. او باور دارد که نجاتدادن کودک کار خوبی است، اما این کار باعث خرابشدن کت و شلوار جدیدِ گرانقیمتش میشود. او نمیتواند تصمیم بگیرد که چهکار کند و شخص دیگری نیز کنار دریاچه نیست. به همین خاطر تصمیم میگیرد با دوستی که او را قابل اعتماد میداند تماس بگیرد. دوستش به او میگوید باید جان کودک را نجات دهد و سام به او اطمینان میکند و جان کودک را نجات میدهد.
چرا این نمونهها اینقدر نگرانکنندهاند؟ برخی بر این باورند که آنچه موجب عجیبوغریب بودن این نمونهها میشود این است که این موارد مصادیقی از گواهی اخلاقی هستند. آنها استدلال میکنند که اگر الینور از دوستش، پرسشهای نااخلاقی میپرسید، به هیچ وجه مشکلی وجود نداشت. از اینرو باید نتیجه بگیریم که علیالاصول مشکلی در گواهی اخلاقی وجود دارد. مشخصاً آنچه این نمونهها را نگرانکننده جلوه میدهد اصلی شبیه این است:
گواهیْ ممنوع: تکیهکردن بر گواهی در باورهای اخلاقی، از سوی عامل اخلاقیِ بالغ مجاز نیست، حتی اگر شخص بالغ آن منبع را قابل اعتماد و موثق بداند.
اگر اصلی چون «گواهی ممنوع» درست باشد، در هر دو حوزه معرفتشناسی اخلاق و فراخلاق پیامدهایی خواهد داشت. برخی یکسان نبودن گواهی اخلاقی و نااخلاقی را دلیلی بر این امر میگیرند که در معرفتشناسی اخلاق آنچه مهم است معرفتاخلاقی[۶] نیست، بلکه فهم اخلاقی[۷] است.[۸] برخی دیگر بر این نظرند که یکسان نبودن گواهی اخلاقی و نااخلاقی تبعات گستردهای در فراخلاق دارد. آنها به طور ویژه استدلال میکنند که اگر معلوم شود که گواهی اخلاقی مشکلدار است، این امر میتواند به عنوان استدلالی علیه واقعگرایی اخلاقی[۹] و در پشتیبانی از رویکردهای ناشناختگرایی اخلاقی[۱۰] به کار گرفته شود.
گذشته از همه اینها، وقتی با واقعیتهای عمیق و مبهمِ جهان تجربی سر و کار داریم، از دیگران تبعیت میکنیم، دیگرانی که نسبت به ما در جایگاه بهتری برای کشف این حقایق قرار دارند. در چنین مواردی حتی تبعیتی نسنجیده و تمام و کمال از نظر متخصصین درست به نظر میرسد. اگر بر همین قیاس قلمرویی از واقعیات اخلاقیِ عمیق و مبهم وجود داشته باشد، این انتظار طبیعی است که برخی از ما یعنی متخصصانِ [حوزه] اخلاق به نسبت دیگران، در جایگاه بهتری برای کشف این واقعیات باشند. بنابراین تبعیت اخلاقی نباید برای ما عجیبتر از تبعیت در حوزه مسائل علمی یا جغرافیایی باشد.[۱۱]،[۱۲]
با توجه به نظرات واقعگرایان اخلاقی که معتقدند واقعیات اخلاقی تفاوتی با واقعیات نااخلاقی ندارند، بار برهان بر دوش آنهاست تا برای هرگونه ناهمسانی معرفتی[۱۳] تبیینی فراهم کنند.
هدف این مقاله این است که نشان دهد در گواهی اخلاقی علیالاصول هیچ اشکالی وجود ندارد؛ در واقع گواهی اخلاقی در مقایسه با گواهی نااخلاقی مسئلهدارتر نیست. راهبرد من این است که: در بخش اول استدلالی درباره نادرستیِ [اصل] گواهیْ ممنوع بیاورم سپس در بخش دوم از این استدلال در برابر یک نقد دفاع کنم. در بخش سوم نمونههای پیشگفته را که موجب نگرانی در خصوص گواهی اخلاقی میشدند، بازخوانی کنم و اشکالات آنها را بهشکلی بهتر نشان دهم. نشان خواهم داد که در این گونه موارد، مشکلِ کار، اتکای عامل بر گواهیِ گواهیدهنده نیست، بلکه جهل اخلاقی، مناقشهبرانگیز بودن[موضوع] یا انگیزههای پنهانی مشکلآفرین است. در نهایت دو استدلالی که برای تبیین و دفاع از اصل «گواهی ممنوع» مطرح شده است را بررسی خواهم کرد. براساس تبیین اول، چون گواهی اخلاقی به ما معرفت اخلاقی نمیدهد، از حیث معرفتشناسانه مشکلدار است. بر اساس تبیین دوم نیز گواهی اخلاقی به علت ناسازگاری با اعمال اخلاقی ارزشمند، معیوب است. استدلال میکنم که هیچکدام از این تلاشها موفق نیستند و از همینرو میان گواهی اخلاقی و نااخلاقی هیچ تفاوتی وجود ندارد.
استدلال مبتنی بر مشورت اخلاقی
سناریوهای ابتدای بحث که مؤید اصل گواهی ممنوع بودند بسیار نامتعارفاند. آنچه از آن مثالها برداشت میشد این بود که گواهی اخلاقی پدیدهای عجیب و غریب و نامعمول است. در حالی که تکیه بر دیگران در باورهای اخلاقیمان پدیدهای متعارف است. این کاری است که همه ما با درخواست کردن و گرفتن مشورت اخلاقی انجامش میدهیم و برای آن دلایل خوبی هم داریم. برای به دست آوردن تصویر بهتری از نقش گواهی اخلاقی باید نمونههای بیشتری بررسی شود. در این بخش موارد ملموسی را میکاوم که افراد بر مشورت اخلاقی تکیه میکنند. استدلال میکنم که این موارد شهوداً بیمشکل هستند و تکیه عاملان بر مشورت اخلاقی امری مطلوب است. بلکه استدلال خواهم کرد که تکیه بر مشورت اخلاقی با گواهی اخلاقی فرقی ندارد بنابراین هر اصل عامی همچون گواهی ممنوع حتماً نادرست است. میخواهم کارم را با موارد نسبتاً معمول مشورت اخلاقی شروع کنم.
عروسی: تام و سارا در حال برنامهریزی عروسی هستند و خانواده هر دوی آنها پیشنهاد دادهاند که برای انجام این کار کمک مالی کنند. خانواده مینا که دارایی کمتری نسبت به خانواده تام دارند، مبلغ مشخصی را پیشنهاد دادند که کمتر از نصف هزینهها را پوشش میدهد. حال، این زوج درباره اینکه آیا مجازند از خانواده تام (که دارایی بیشتری دارد) کمک بیشتری بخواهند یا نه، سردرگم هستند. نگرانی آنها این است که نکند درخواست مشارکت بیشتر از والدین یکی از خانوادهها منصفانه نباشد. بالاخره تصمیم میگیرند این مسئله را با دوستی که به قضاوتش اعتماد دارند در میان بگذارند.
سفر: آنا روزنامهنگاری است که برای تهیۀ گزارش، عازم سفر به منطقهای خطرناک و درگیر جنگ است. او باید سفرش را به خانوادهاش اطلاع دهد، اما واقعاً نمیداند به آنها چه بگوید. اگر به آنها بگوید چرا و دقیقاً به کجا میخواهد برود، شدیداً نگران میشوند. از سوی دیگر نگران است که با طفره رفتن از پرسشهای آنان، ناگزیر به دروغ گفتن شود. او بسیار در گیر و دار است و نمیتواند تصمیم بگیرد که چه کاری درست است و در نهایت تصمیم میگیرد از دوستش که به قضاوتش اعتماد دارد، کمک بگیرد.
دوستان: دوستان سوزان شوخیهای زنندهای با دختر جدیدالورود کلاس دارند. او نگران این است که مبادا دوستانش افراط کنند و باعث اذیت و آزار آن دختر شوند. اما وقتی با دوستانش صحبت کرد، آنها اصرار داشتند که کارشان فقط یک شوخی ساده است. سوزان نمیداند چه کار کند. اگر دوستانش دارند قلدری و زورگویی میکنند او باید وارد ماجرا شود. اما آنها دوستانش هستند و او نمیخواهد برایشان مشکل درست کند. علاوهبراین او کاملاً مطمئن نیست کاری که آنها میکنند قلدری کردن و زورگویی باشد. او در نهایت تصمیم میگیرد که از یکی از دوستانش مشورت بگیرد.
شهوداً هیچ مشکل نگرانکنندهای در این مثالها نیست. در همه اینها تکیه شخص بر داوریهای دوستش و مشورت با او کار خوبی به نظر میرسد. ممکن است این دغدغه را داشته باشید که شخص در چنین مواردی شخص واقعاً بر داوری اخلاقی دیگری تکیه نکند. گذشته از همه اینها «انصاف»، «دروغگویی» و «قلدری کردن» اصطلاحات ستبری هستند، بنابراین ممکن است این نگرانی وجود داشته باشد که وقتی عاملانْ درخواست مشورت اخلاقی دارند در واقع، اصلاً به دنبال اطلاعات اخلاقی نباشند. باید توجه داشت که به نظر میرسد همه مشورتهای اخلاقی واقعاً شامل درخواست اطلاعات اخلاقی نباشند. آن زوج وقتی از دوستشان سؤال میپرسند که «آیا درست است که از خانواده تام درخواست مشارکت بیشتری کنیم» ممکن است نگرانیشان این باشد که خانواده تام به این پیشنهاد چه واکنشی نشان خواهد داد. ممکن است آنها چندان نگران منصفانه بودن خواستهشان از خانوادۀ تام نباشند، بلکه نگران این باشند که آیا خانواده تام این پیشنهاد را منصفانه میبینند یا خیر؛ و در این مورد آنها بر قضاوت اخلاقی دوستشان تکیه نمیکنند، بلکه بر شمّ روانشناختی او اتّکا میکنند. حال فرض کنید که دوستشان به آنها بگوید: «این کار را انجام ندهید. خانواده تام ناراحت میشوند»، و آنها بپذیرند که نباید آن کار را انجام دهند. آنها ممکن است تنها در مورد این باور که خانواده تام از این پیشنهاد ناراحت میشوند یا خیر، بردوستشان تکیه کنند و این یافته نااخلاقی را برای صدور حکم اخلاقی خودشان به کار گیرند.
بههرحال واضح به نظر میرسد که همه درخواستها برای مشورت اخلاقی، واقعاً درخواستهایی بهمنظور دریافت اطلاعات روانشناسانه به شکل درخواست گواهی اخلاقی نیستند. در برخی موارد ما درخصوصِ عمل درست تردید داریم؛ اما نه به علت نداشتنِ اطلاعات نااخلاقی بلکه بهاینعلت که درباره وضعیت اخلاقی عمل یا موقعیت تردید داریم. دراین مورد میتوانیم تصور کنیم که تام و سارا ایده خوبی در خصوص نحوه واکنش والدین تام به درخواستشان دارند و میدانند که والدین تام در صورت مشارکت بیشتر خوشحال میشوند. اما با وجود این، آنها همچنان در خصوص منصفانه بودن درخواستشان تردید دارند. به شکلی مشابه، آنا ممکن است بداند که اگر در خصوص ماهیت سفرش سکوت کند، خانوادهاش بهشدت ناراحت میشوند و اگر به حقیقت ماجرا پی ببرند او را به دروغگویی متهم میکنند. بااینحال او ممکن است تردید داشته باشد که آن اتهامات موجهاند یا خیر؛ به این دلیل که مطمئن نیست آنچه میخواهد انجام دهد واقعاً دروغ محسوب شود یا نه. در نهایت سوزان ممکن است از تأثیرات روانشناختی که رفتار دوستانش بر آن دختر همکلاسی میگذارد آگاه باشد، اما در این که رفتارشان واقعاً مصداق قلدریکردن که غیر از سربهسر گذاشتن ساده است، باشد تردید دارد؛ بنابراین وقتی توصیۀ اخلاقی کسی را میپذیریم در واقع بر قضاوت اخلاقی او تکیه کردهایم و در مواردی که بررسی شد تکیهکردن[به دیگران] کار خوبی به نظر میرسد.
چرا مشورت اخلاقی گرفتن از کسی میتواند خوب باشد؟ در تکیه بر داوری اخلاقی شخصی دیگر، تصدیق میکنیم که آن شخص در خصوص داوری اخلاقی موردنظر، نسبت به ما در موقعیت معرفتشناختی بهتری قرار دارد و ما میتوانیم دلایل کاملاً مناسبی برای انجام این کار داشته باشیم. چرا باید شخصی دیگر را در جایگاه بهتری برای داوری اخلاقی در نظر بگیریم؟ دستکم دو دلیل خوب برای انجام این کار وجود دارد. اولاً ممکن است نگران این باشیم که نکند احکام [اخلاقیِ] ما تحتتأثیر سوگیری یا میل شخصی باشد. دلیل دوم اینکه ممکن است باور داشته باشیم شخص دیگر در قضاوتهای اخلاقی خاصی از ما بهتر باشد.
نگرانیها در خصوص سوگیری، انگیزه مهمی است برای اینکه در پی مشورت اخلاقی باشیم فهمیدن این که انجام چه کاری درست است اغلب مستلزم این است که منظر بیطرفانهای را در اعمالمان اتخاذ کنیم و در استدلال اخلاقی خود فاکتورهای نامربوط را تعلیق کنیم؛ اما این کارِ آسانی نیست. دانستن اینکه در یک موقعیت، استدلال تحتتأثیر معیارهای نامربوط اخلاقی است یا نه کار دشواری است. حتی وقتی گمان میکنیم استدلال ما متأثر از سوگیریهاست، دانستن مقدار این تأثیرپذیری دشوار است، بنابراین حتی اگر دریابیم که استدلالمان جانبدارانه است، ممکن است همچنان در موقعیتی که بتوانیم آن را اصلاح کنیم نباشیم. در چنین موقعیتهایی باید بر مشورت اخلاقی تکیه کنیم. ما باید بر حکم شخصی تکیه کنیم که تحتتأثیر سوگیریهایی که ما بدانها دچاریم نباشد؛ بنابراین در ماجرای دوستان، سوزان ممکن است نگران این باشد که قضاوتش درباره آزار دیدن دختر قابلاعتماد نباشد، چراکه دوستان او در این ماجرا دخیل هستند. فارغ از اینها، کم پیش میآید که دوستان خود را قاطعانه داوری کنیم و بیشتر در پی این هستیم که برای رفتارشان عذری بتراشیم. اما صرف دانستن این امر بعید است که به بهتر عملکردن او کمکی کند. در واقع اگر او تلاش کند که این سوگیری را برطرف کند، ممکن است بهخاطر احتیاط بیش از حد به خطا بیفتد و به شوخیهای بیضرر هم واکنش شدیدی نشان دهد؛ بنابراین درخواست مشورت بهترین کاری است که میتواند انجام دهد.
به شکل مشابه در ماجرای عروسی، تام و سارا ممکن است نگران باشند که منافعشان، قضاوتشان را در مورد منصفانه بودن درخواست از خانواده تام برای مشارکت بیشتر تحتتأثیر قرار دهد. گذشته از همه اینها اگر رویهمرفته میزان مشارکت والدین آنها کفاف هزینههای عروسی را ندهد، مجبورند یا مابقی مبلغ را از جیب (خالی) خود بپردازند یا اینکه برای کاهش برخی هزینهها تغییراتی را در برنامههای خود ایجاد کنند. بنابراین این تصور که درخواست مشارکت بیشتر از والدین تام منصفانه است به نفع آنها خواهد بود. احکام اخلاقی غالباً ما را ملزم میکنند که منافع و ترجیحات خود را کنار بگذاریم یا با توجه به منافع و مصالح دیگران دلایلی را که به سود خودمان تمام میشوند] مجدداً] ارزیابی کنیم. در این قبیل موارد چون به داوری اخلاقی خود اعتماد نداریم به دنبال مشورت اخلاقی میرویم. دلیل اینکه دیگری را در موقعیت معرفتشناختی بهتری میدانیم این است که منافع شخصی ما تنها مختص خود ماست و از این جهت، دیگران [در تصمیمگیریهایشان[ تحت تأثیر این عامل انحرافی قرار نمیگیرند.
البته ما فقط به این خاطر که فکر میکنیم داوری اخلاقی ما ممکن است خطا باشد به دنبال مشورت اخلاقی نمیرویم. ممکن است بر مشورت اخلاقی کسی تکیه کنیم چون براین باور هستیم که او دقتنظر اخلاقی بهتری دارد. ممکن است بر این نظر باشیم که شخص دیگر در ارتباط با یک هنجار اخلاقی، بینش بهتری نسبت به ما دارد، زیرا فهمیدن اینکه آیا باید هنجاری اخلاقی را در یک موقعیت به کار گرفت یا نه یک مهارت است. مهارتی که صرفاً دانشی نظری نیست، بلکه دربردارندۀ معرفتی عملی نیز هست. معرفت عملی دارای مراتب و درجات مختلفی است: برای مثال، بعضی افراد بهتر از دیگران میتوانند تشخیص دهند که آیا موقعیتی ناعادلانه است یا خیر. آنها مهارت بالاتری در درک تمایزات دارند و میتوانند موقعیتهایی را تشخیص دهند که برای دیگران واضح نیست.[۱۴] برای درک آنچه در ذهن من است نمونهای از هنجارهای اجتماعی که در پی میآید را در نظر بگیرید:
بیادبی: آنا سعی میکند هنجار اجتماعی مؤدب بودن را رعایت کند و به شدت به رعایت این هنجار حساس است، اما بعضی اوقات نمیتواند بگوید لحن گفتار، رفتار یا ایمیلی که مشغول نوشتن آن است، بیادبانه است یا خیر. او نگران این مسئله است چون دوست ندارد بیادب باشد. به همین خاطر هر وقت که مردّد است، بر داوری دوستش تکیه میکند.
اینکه آنا چطور به این نتیجه میرسد که دوستش در قیاس با خودش داوری بهتری درباب بیادبی دارد جای تعجب ندارد. مسئله این نیست که آنا با مفهوم «بیادبی» آشنایی ندارد بلکه به این خاطر است که توانایی تشخیص او کمتر از دوستش است و دوست او در این زمینه دقتنظر بیشتری دارد. در حالی که لحن دو ایمیل در نظر آنا تفاوت خاصی ندارد، در نظر دوستش یکی از آن دو به وضوح مؤدبانهتر است. دلیل این امر صرفاً این نیست که دوستش قضاوت و ارزیابیهای روانشناسانه بهتری دارد. به هر حال در مؤدبانه بودن یا نبودن یک ایمیل، مسئله فقط این نیست که آیا گیرنده [خاص] پیام از خواندن آن احساس رنجش میکند یا خیر؛ بلکه مسئله این است که اگر یک فرد نوعی از خواندن آن ایمیل احساس رنجش کند احساس او بهجا و معقول است؟ به همین خاطر آنا هرگاه به مهارتهای تشخیص بهتری احساس نیاز کند به دوستش تکیه میکند. او به داوریهای دوستش درباره بیادبانه بودن لحن ایمیلها اعتماد میکند، حتی اگر پیش از این چنین برداشتی از لحن خودش نداشته باشد. این معضل آنا، نادر به نظر نمیرسد. واضح است که برخی افراد نسبت به دیگران در بهکاربستن هنجارهای اجتماعی بهتر هستند؛ بنابراین پذیرفتنی است که چیزی مشابه همین امر برای هنجارهای اخلاقی نیز وجود داشته باشد. همانطورکه آنا میتواند باور داشته باشه که دوستش در خصوص ارزیابی بیادبانه بودن در موقعیت معرفتی بهتری است، ما نیز گاهی میتوانیم باور کنیم که شخصی دیگر در تطبیق هنجار اخلاقی [بر موقعیتی خاص] داوری بهتری داشته باشد.
چه چیزی باعث میشود شخصی در ارتباط با یک هنجار اخلاقی تبحر و سررشتۀ بیشتری داشته باشد؟ اگر برای مثال تشخیص ناعادلانه بودن یک موقعیتْ توانایی و دانشی عملی باشد، در این صورت ورزیدگی و تجربه موضوعیت پیدا میکنند. شاید آموختنِ چگونگیِ به کار بستن مفهومی اخلاقی، بسیار شبیه آموختن چگونگی خواندن عکس پزشکی تهیهشده با اشعه ایکس باشد. باید نمونههای متنوعی از آن را دیده باشید تا بتوانید لکهها و نقشهای سفید رنگی را که نشانۀ بیماریاند تشخیص دهید و هرچه تجربه بیشتری داشته باشید، بهتر میتوانید موارد گمراهکننده را شناسایی کنید. بر همینسبیل، برای یادگیری مهارتِ تفکیک موقعیتهایی که در آن با شخصی عادلانه رفتار شده از موقعیتهایی که ناعادلانه برخورد شده، باید با چنین مواردی مواجه شده باشید.
این واقعیت که ما پیشینههای مختلفی داریم، به این معناست که برخی از ما نسبت به دیگران، تجربۀ بیشتری در بهکاربردنِ مفاهیم اخلاقی و تشخیصهای اخلاقیِ خاص داریم. کسی که با خواهر و برادرهای زیادی رشد کرده، به نسبت کسی که تک فرزند بوده احتمالاً بینش بهتری در ملاحظات مربوط به عدالت داشته باشد. دانشآموزی از یک گروه اقلیت احتمالاً در خصوص این که آیا اظهارنظری نژادپرستانه است یا خیر، در قیاس با دیگر همسالان سفیدپوست خود، حساسیت بیشتری دارد. بنابراین حتی اگر دوستان سفیدپوستش باور داشته باشند که نژادپرستی نادرست است، باز هم برای تشخیص اینکه آیا یک جوک خاص نژادپرستانه است یا صرفاً ناخوشایند است، ممکن است به داوری او رجوع کنند. به طور مشابه، مردی که خود مخالف جنسیتزدگی[۱۵] است، میتواند دربارۀ این که آیا سخنی آغشته به جنسیتزدگی است یا خیر، نظر دوست مؤنثاش را جویا شود.[۱۶] البته اینگونه نیست که به سادگی بگوییم هر کسی در خصوص یک هنجار اخلاقی پیشینۀ بیشتری داشت لزوماً مهارت بیشتری هم دارد. صِرف این واقعیت که کسی در خانوادهای پرجمعیت رشد کرده تضمین نمیکند که او داوری بهتری در خصوص عدالت داشته باشد، همچنان که زن بودن تضمین نمیکند که فرد داور خوبی درباره تبعیض جنسی باشد و ممکن است سخنی آلوده به تبعیض جنسی نباشد، اما او آن گفته را جنسیتزده برداشت کند. با اینحال همچنان بهنظر قابلقبول میرسد که برخی پیشینهها باعث شوند یک شخص در تطبیق برخی هنجارهای اخلاقیِ خاص بیشتر قابل اعتماد باشد.
اگر برخی تمایزگذاریهای اخلاقی، در واقع موضوع دانش عملی[۱۷] باشند، این موضوع باعث میشود که برای کسب مشورت اخلاقی دلیل مضاعفی نیز داشته باشیم، و از کسی که در تشخیص موضوع او را بهتر از خود میدانیم مشورت اخلاقی بگیریم. این کار نه تنها به ما کمک میکند که عمل درست را انجام دهیم، بلکه میتواند توانایی تشخیص خودمان را نیز بهبود ببخشد. اگر در حال یادگیری چگونگی خواندن عکس پزشکی تهیهشده با اشعۀ ایکس هستید، بهتر است در مواردی که مطمئن نیستید، از سرپرست و ناظری که تجربۀ بیشتری از شما دارد مشورت بگیرید. به نحوی مشابه، آنا میتواند با رجوع به نظرات دوستش مهارت و توانایی شخصیِ بهتری در تشخیص بیادبی پیدا کند و اعتماد به داوریهای دوست مؤنث در خصوص اظهارات جنسیتزده، میتواند منجر به فراگیری مهارت شخصی درک چنین تمایزاتی شود.
استدلال کردهام که مشورت اخلاقی به دو دلیل چیز خوبی است: به لحاظ اخلاقی خوب است زیرا به ما کمک میکند در مواردی که بدون استفاده از مشورت اخلاقی ممکن بود خطا کنیم، کارِ درست را انجام دهیم و از حیث معرفتشناسانه نیز خوب است چراکه به ما این امکان را میدهد تا از مزیّت دوستان خود استفاده کنیم. دوستانی که برای تمایزگذاری و رسیدن به نتایج درست اخلاقی در جایگاه معرفتشناختی بهتری هستند. خلاصه این که ما در پی مشورت اخلاقی هستیم و به آن تکیه میکنیم، چراکه در بسیاری از جهات مخلوقاتی هستیم که دچار خطا و حواسپرتی میشویم، مستعد سوگیریها هستیم، در برخی حوزهها توانایی محدودی برای تشخیص داریم و علاوه براینها از تمامی این نقصها آگاهیم. مشورت اخلاقی این امکان را به ما میدهد که علیرغم تمام این محدودیتها با توسل جستن به منابع شناختیِ همنوعان خود، کار درست را انجام دهیم.
توجه داشته باشید که ما دقیقاً به همین دلایل به مشورتهای نااخلاقی تکیه میکنیم. تصور کنید که یک پزشک برای کمک گرفتن در تشخیص بیماری بر اساس عکس پزشکی تهیهشده با اشعۀ ایکس از همکار خود مشورت بخواهد. ممکن است به خاطر سوگیری درخواست کمک کند به خاطر که بیمار دوست او است و او نگران است که این [تعلّقِ] دوستی بر داوری او تأثیر بگذارد، چراکه بسیار مشتاق و امیدوار است دوستش سالم باشد. یا ممکن است نگران این باشد که تجربۀ کافی برای تفسیر درست نتایج را نداشته باشد، چراکه تجربۀ زیادی در مشاهدۀ این نوع خاص از تصاویر نداشته است یا ممکن است فکر کند بیش از حد کار کرده و کمخوابی دارد و به همین دلیل آنچنان به قضاوتهای پزشکی خود اعتماد ندارد. این پزشک در اتخاذ مشورت پزشکی از همکار خود، بر گواهی تکیه کرده است. او باوری را بر مبنای گفته همکارش میپذیرد، چراکه همکارش را قابل اعتمادتر از خودش میداند. بر همین سبیل، موارد مشورت اخلاقی که پیشتر از آن بحث کردم، مصداق گواهی اخلاقاند، [توضیح اینکه] هنگامی که از کسی مشورت اخلاقی میگیرید، غالباً یک باور اخلاقی را بر مبنای گفتۀ آنها میپذیرید. (من در بخش بعدی بیشتر از این ادعا دفاع خواهم کرد). واضح به نظر میرسد که پزشک در گرفتن مشورت پزشکی هیچ کار نادرستی انجام نداده است. به نحوی مشابه واضح به نظر میرسد که در موقعیتهایی که در بالا توصیف کردم، هیچ اشکالی در کسب مشورت اخلاقی از دوستتان وجود ندارد. اما اگر هیچ اشکالی در گرفتن مشورت اخلاقی وجود ندارد و تفاوتی میان گرفتن مشورت اخلاقی با پذیرش گواهی اخلاقی وجود نداشته باشد، پس [اصل] گواهی ممنوع میبایست نادرست باشد و هیچ اشکالی ندارد که در باور اخلاقی خود به دیگران تکیه کنید.
آیا مشورت اخلاقی همان گواهی اخلاقی است؟
من استدلال کردهام که موارد زیادی از گواهیهای اخلاقی در قالب مشورت اخلاقیاند و اشکالی در مشورتهای اخلاقی وجود ندارد. بنابراین [اصل] گواهی ممنوع باید غلط باشد: مشکل عامی درباره گواهی اخلاقی وجود ندارد، همانطور که در خصوص گواهی نااخلاقی نیز چنین مشکلی وجود ندارد. در این بخش به یک انتقاد به استدلالم پاسخ میدهم. به گفته هیلز، گواهی اخلاقی و مشورت اخلاقی از یکدیگر متمایز و به شکل معناداری متفاوتاند؛ بنابراین این واقعیت که مشورت اخلاقی اشکالی وجود ندارد موجب نمیشود که گواهی اخلاقی نیز همینطور باشد.
طبق گفته هیلز، چه تفاوتی میان گواهی اخلاقی و مشورت اخلاقی وجود دارد؟ او استدلال میکند هنگام پذیرش یک گواهی اخلاقی وضع و حال گواهی اخلاقی با مشورت اخلاقی متفاوت است:
… شما به سادگی هرچه میشنوید باور میکنید شما تلاش نمیکنید دلایلی را که به سود p هست گردآوری کنید و خودتان به نتیجه برسید؛ یا برای فراهم کردن تبیینهایی به سود گزارههای اخلاقی پذیرفتهشدهتان تلاشی نمیکنید. شما به سادگی به چیزی که به شما گفته میشود باور میآورید.
مطابق نظر هیلز، به محض اینکه متوجه شدید گویندهای قابل اعتماد است،
… بدون این که داوری خود درباره آن موضوع خاص را به کار ببندید، به سادگی به سخنان او اعتماد میکنید. در این حالت، [به جای این که به قضاوت خودتان اتّکا کنید] به قضاوت دیگران تکیه میکنید.
در مقابل، در پذیرش توصیۀ اخلاقی، شما «به چیزی که به شما گفته شده است باور نمیآورید.» بلکه:
[گواهی] را در معرض تیغ تیز نقادی قرار میدهید و بنابر شایستگی آن تصمیم میگیرید که آن را بپذیرید یا خیر. شما آنچه را دیگران به شما گفتهاند به عنوان راهنمایی برای تأملات خودتان در نظر میگیرید.[۱۸]
اما این تفکیک میان گواهی اخلاقی و مشورت اخلاقی قابلقبول نیست و نمیتواند موارد مشکلدار را از غیرمشکلدار متمایز کند. برای مثال مواردی از گواهی اخلاقی وجود دارند که مشکلدار نیستند، اما جزء مواردی نیستند که گواهی را صرفاً نوعی راهنما برای تأملات شخصی میدانند. من در بالا چندین مثال از این قبیل موارد آوردم. در این نمونهها عاملانْ به مشورت اخلاقی اعتماد میکنند، چراکه میخواهند کار درست را انجام دهند، اما دربارۀ قابل اعتماد بودن استدلال خود نگران هستند یا این که تصور میکنند در آن موارد شخص دیگری نسبت به آنها قضاوتهای اخلاقی بهتری دارد. در هر دو مورد گواهی نقش بسیار اساسیتری از صرف «راهنمای تأمل» بازی میکند؛ با این حال به نظر نمیرسد عامل در اتکا به آن گواهی هیچ کار اشتباهی انجام داده باشد. اگر عاملان بررسی انتقادی بیشتری کنند بهتر است؟ خیر. در واقع به نظر میرسد که در چنین مواردی، بررسی مجدد بعد از دریافت گواهی، ممکن است دقیقاً همان کاری باشد که نباید انجام داد. از این گذشته اگر عامل نگران این باشد که داوری اخلاقیاش سوگیرانه باشد، هیچ تضمینی وجود ندارد که بررسی بیشتر او سوگیرانه نباشد یا بیشتر تحت تأثیر دلایل خودپسندانهاش قرار نگیرد. و همین که شروع به تأمل دوباره میکند، راه را برای تسلیم شدن در برابر فریب و دلیلتراشی برای کنار گذاشتن گواهی باز میکند. در این موقعیتها تأمل مجدد تنها میتواند موجب افتادن در ورطۀ ضعف اراده باشد.[۱۹] در خصوص مواردی که عامل در طلب مشورت اخلاقی است، به این دلیل که فکر میکند دوستش در این مورد تشخیص اخلاقی بهتری دارد چه میتوان گفت؟ در این موارد نیز واضح نیست که چرا باید به دنبال بررسی نقادانه بود. زیرا روشن نیست بررسی انتقادی چه کمکی میتواند بکند. مشورت اخلاقی دقیقاً به همین دلیل بسیار مفید است که میتواند وسیلهای برای پایان دادن به تأملات شخصی در این باره باشد که چه چیزی درست است.
بنابراین موارد زیادی از مشورت اخلاقی وجود دارند که در آنها گواهی اخلاقی صرفاً راهنمایی برای تأملات خود شخص نیست، و با وجود این، شخص] در اتکا به چنین مشورتهایی[ هیچ کار اشتباهی انجام نمیدهد. از سوی دیگر گواهی اخلاقی و نیز گواهی نااخلاقی، اغلب تأمل انتقادی بیشتری نسبت به آنچه هیلز پیشنهاد میدهد دارند. در واقع ممکن است تکیه بر گواهی بدون تأمل مجدد، از حیث معرفتشناسانه عقلانی نباشد. برای دیدن چرایی آن بررسی نمونهای افراطی و خارج از حوزه اخلاق مفید است. فرض کنید من به پزشکی مراجعه میکنم که در زمینۀ یافتن راهی برای درمان سردردم او را فردی موثق و قابل اعتماد میدانم. پزشک به من میگوید سردرد من با خوردن یک قاشق مرباخوری سیانور قابل درمان است. حال حتی اگر تا قبل از گواهی، آن پزشک را قابل اعتماد و موثق میدانستم، اگر «صرفاً به چیزی که میگوید باور بیاورم» از حیث معرفتشناسانه، کاری نامعقول کردهام (و به احتمال زیاد کشته خواهم شد). علت این نامعقول بودن این است که گواهی قابل اعتماد به طور کلی تنها بخشی از دلیلی است که من در اختیار دارم. در این مثال من شواهد دیگری در خصوص سردرد و تأثیرات احتمالی سیانور دارم. چیزی که لازم است انجام دهم این است که دلایل گواهیبنیان را در برابر تمام دلایل دیگری که دارم و گواهیبنیان نیستند سبک سنگین کنم. این امر مستلزم بررسی متأملانه نسبت به خودِ گواهی است. حتی در این موارد که گواهیِ گوینده تنها دلیلی است که درباره مسئلهای دارم، عقلانیت معرفتشناختی همچنان مستلزم این است که به قابل قبول بودن آنچه به من گفته میشود فکر کنم. از این گذشته حتی کسی که معمولاً قابل اعتماد و موثق است ممکن است در آن موقعیت خاص خسته باشد، قرص مصرف کرده باشد یا شوخی کرده باشد. پرسیدن اینکه «چه چیزی باعث شد به این نظر برسی؟» راهی است آسان برای بررسی این که آیا گوینده واقعاً به این مشکل فکر کرده است؟ آیا واقعاً به عمق مسئله پی برده است؟ آیا به درستی متوجه مسئله شما شده است؟ از سوی دیگر چنین سؤالی راهی است برای کنار زدن این احتمالاتی مثل اینکه او فقط بخواهد از دستمان خلاص شود، در حال شوخی کردن با ما باشد، یا مست باشد. به همین دلیل است که اغلب به سادگی و بدون پرسش به حرفی که به ما گفته میشود باور نمیآوریم و سناریوهایی که در آن عامل [اخلاقی] چنین پرسشهایی را مطرح نمیکند شهوداً مشکلدار به نظر میرسند.[۲۰]
تلاش برای ایجاد تمایز میان مشورت و گواهی با این توجیه که یکی از آنها همراه با تأمل انتقادی است و دیگری نه، هم در موارد اخلاقی و هم نااخلاقی اشتباه است. گواهی برخی اوقات همراه با مقدار قابل توجهی از سنجشگری است، مثل وقتی که شما خودتان را متقاعد میکنید که پزشک وقتی برای سردرد شما سیانور تجویز میکند واقعاً میداند چه کاری انجام میدهد. در برخی موارد مشورت گرفتن به ندرت رخ میدهد] و به جای آن به گواهی رجوع میکنیم[، مثل زمانی که به قضاوت خود در خصوص مسئله خاصی اعتماد ندارید. و موارد بسیاری نیز وجود دارند که در این بین جای میگیرند و وابسته به ایناند که آیا درخواست توصیۀ شما به این علت است که میخواهید به تأملات خود پایان داده و به یک نتیجۀ مشخص برسید، یا این که برای تفکر بیشتر درباره مسئله نیازمند کمک هستید، و همچنین بستگی دارد که چقدر نیازمند کمک هستید. مشورت و گواهی اخلاقی با یکدیگر تفاوت مبنایی ندارند. بلکه مشورت اخلاقی صرفاً زیرمجموعهای از گواهی اخلاقی است، گواهی اخلاقی، گواهی دربارۀ برخی پرسشهای عمل گرایانه است؛ پرسشهایی درباره این که آیا ما باید فلان کار را انجام دهیم؟ آیا انجام دادن آن برای ما کار خوبی است؟ یا روش خوب برای انجام دادن یک کار چیست؟ از آنجا که بسیاری از پرسشهای اخلاقی پرسشهایی عملگرایانهاند، [یعنی] پرسشهایی درباره این که ما چه کاری باید انجام دهیم، بیشترِ گواهیهای اخلاقی قالب مشورت اخلاقی خواهند داشت.[۲۱]
جهل، اختلاف نظر، انگیزههای پنهان
من استدلال کردهام که نمونههای بیمشکل فراوانی از گواهی اخلاقی وجود دارد، پس باید اصل گواهی ممنوع را رد کنیم. اما در خصوص نمونههای اولیه مثل کتوشلوار و گیاهخواری که اصل گواهی ممنوع را تقویت میکرد چه میتوان گفت؟ من موافقم که این موارد مشکلدار هستند. اما در این بخش استدلال میکنم که علت مشکلدار بودن آنها این نیست که در گواهی اخلاقی علی الاصول مشکلی وجود دارد. من سه چیز را که در صورت نیاز یک فرد به گواهی میتوانند باعث اشتباه شوند از هم تفکیک خواهم کرد. استدلال میکنم که این عوامل میتوانند توضیح دهندۀ تشویش درونی ما در خصوص سناریوهای مشکلدار باشند. اما این عوامل نشان دهندۀ هیچ چیز مشکلداری در خودِ گواهی اخلاقی نیستند. به طور ویژه استدلال خواهم کرد این عوامل میتوانند مصادیق گواهی نااخلاقی را نیز مشکلدار کنند.
جهل اخلاقی
به طور کلی چون نمیدانیم انجام دادن چه کاری درست است به دنبال مشورت اخلاقی میرویم. گواهی در وهله اول راهی برای به اشتراک گذاردن اطلاعات و زدودن جهل است. درخواست گواهی اخلاقی خود شاهدی بر جهل اخلاقی عامل است. جهل اخلاقی چیز پیچیدهای است: دلایل زیادی وجود دارد که میتواند باعث شود که شخص در یافتن عمل درست به خطا بیفتد. استدلال خواهم کرد که این جهل اخلاقی است که محرک شهودات و تشویشهای درونی ما در برخی موارد نگرانکنندهترِ گواهی اخلاقی است. آنچه در این موارد شهودات ما را درگیر میکند این نیست که عامل با تکیه بر گواهی، جهل اخلاقی خود را رفع میکند، بلکه این است که در وهله اول از حیث اخلاقی جاهل است. برخی موارد از جهل اخلاقی فینفسه مشکلدار هستند. اما استدلال میکنم همین که متوجه میشویم این جهل است که مشکلآفرین است، خواهیم دید که نهتنها هیچ مشکلی در رفع جهل از طریق گواهی وجود ندارد، بلکه برعکس، در برخی از مشکلدارترین موارد از جهل اخلاقی، رجوع به گواهی دقیقاً همان کاری است که شخص باید انجام دهد. یکی از نمونههای اولیه را به یاد آورید:
کت و شلوار: سام در ساحل دریاچه ایستاده و کودکی را در حال غرق شدن میبیند. او باور دارد که نجات دادن کودک کار خوبی است، اما این کار باعث خراب شدن کت و شلوار گرانقیمت جدیدش میشود. او نمیتواند تصمیم بگیرد که چه کار کند و شخص دیگری نیز کنار دریاچه نیست. به همین خاطر تصمیم میگیرد با دوستی که او را قابل اعتماد میداند تماس بگیرد. دوستش به او میگوید که باید جان کودک را نجات دهد و سام به او اعتماد دارد و جان کودک را نجات میدهد.
این درخواست گواهی صرفاً غیرعادی نیست، بلکه کاملاً عجیبوغریب به نظر میرسد. این که سام نتواند بفهمد نجات جان کودک مهمتر از هزینه یک کت و شلوار گرانقیمت است، نشان دهندۀ نقصی بزرگ در اوست. نمونۀ دیگر را نیز در نظر بگیرید:
اسحاق که فردی افراطی است میخواهد تامارا را بکشد، چون از دست او عصبانی است. اما مطمئن نیست این کار اخلاقاً مجاز است یا نه. او تصمیم میگیرد از خاخام خود سؤال کند که چه کاری باید انجام دهد. خاخام در پاسخ به او میگوید که نباید تامارا را بکشد و ران هم این را میپذیرد.
در اینجا نیز این واقعیت که نباید صرفاً به علت عصبانیت کسی را کشت، یک حقیقت واضح اخلاقی است و نیازمند تحلیل اخلاقی پیچیدهای نیست. جهل به چنین حقایق اخلاقیِ پایهای نشان دهندۀ وجود اشکالی جدی در حساسیت اخلاقی فرد [نسبت به دلایل اخلاقی] است. این در حالی است که این افراد آنقدرها هم بد نیستند. آنها جامعهستیزانی[۲۲] نیستند که هیچ دغدغۀ اخلاقی نداشته باشند. آنها انگیزه لازم برای انجام کار صحیح را دارند، فقط در فهمیدن آنچه درست است بسیار ضعیفاند. اما این نقص در این افراد نمیتواند رفتار نادرستشان را توجیه کند. آنها نگرانند که نکند تصمیم اشتباهی بگیرند و به همین دلیل است که به دنبال مشورت اخلاقی میروند.
آنچه در خصوص این موارد نگرانکننده است جهل عاملان از حقایق اخلاقی پایه است. اما آیا آنها در تکیه بر گواهی اخلاقی برای باورهایشان مرتکب خطای مضاعفی هم شدهاند؟ چنین فرضی به هیچ وجه قابل قبول نیست. از طرفی مشخص نیست که گزینه بدیلِ بهتر چیست. به هر حال، رها کردن آنها به حال خودشان باعث میشود که به احتمال زیاد به نتایج نادرستی برسند و مرتکب خطاهای اخلاقی بغرنجی شوند. بنابراین تکیه بر گواهی دقیقاً همان کاری است که باید انجام دهند. ممکن است این نگرانی را داشته باشیم که کسی که توانایی درک حقایق اخلاقی را ندارد، ممکن است در تشخیص این که چه کسی در داوریهای اخلاقیاش قابل اعتماد است بد عمل کند. اما حتی اگر آنها در تشخیص قابل اعتماد بودن قضاوت دیگران خیلی خوب نباشند همچنان میتوانند بر گواهی تکیه کنند، چراکه تقریباً هر کسی نسبت به آنها در موقعیت بهتری برای داوریهای اخلاقی قراردارد. وضعیت آنها مانند کسی است که از کور رنگی شدیدی رنج میبرد و به همین خاطر برای داشتن داوریهای صحیح درباره رنگها باید به دیگران تکیه کند. با وجود اینکه چنین شخصی در ارزیابی اعتمادپذیر بودن دیگران درباره داوریهای مربوط به رنگ خوب نیست، تکیه او بر گواهی مشکلی ندارد؛ زیرا احتمالاً توانایی تشخیصِ رنگِ هر کسی بهتر از اوست.
من استدلال کردم که آنچه موجب میشود برخی از این موارد حادِ گواهی مشکلدار شوند خودِگواهی نیست، بلکه جهلی است که باعث درخواست گواهی میشود. و به نظر میرسد که این جهلِ مشکلساز نه خصیصه گواهی اخلاقی است و نه خصیصه جهل اخلاقی. جهل نااخلاقی نیز میتواند مشکلساز باشد و وقتی چنین باشد، باعث میشود برخی موارد گواهی نااخلاقی شهوداً مشکلدار به نظر برسند. به مثال زیر توجه کنید:
مارک که زنستیز است براین باور است که زنان در قیاس با مردان از هوش کمتری برخوردارند. او با موارد بسیاری از شواهد مسلّم مواجه میشود که چنین نیست. برای مثال در کلاسهای دانشگاهاش زنانِ باهوش بسیاری وجود دارند، شاگرد اول دوره تحصیلی آنها یک زن است و… . شواهد قطعی نمیتوانند او را متقاعد کنند که دیدگاهش درباره زنان صحیح نیست اما اطمینان او را تا حدودی تضعیف میکنند و او تصمیم میگیرد از دوست (مَرد) خود که او را قابل اعتماد و موثق میداند مشورت بگیرد. دوست مارک به او میگوید زنان از مردان کم هوشتر نیستند و مارک به این گفته باور میآورد.
یا این مورد:
سوزان به این که تجربه حسی منبع قابل اعتمادی برای باور باشد شک دارد. او تصمیم میگیرد از دوستی که به داوریاش اعتماد دارد در این باره بپرسد. دوستش به او میگوید که تجربه حسی، [منبعِ] قابل اعتمادی است و سوزان هم حرف او را باور میکند.
این موارد عجیب بنظر میرسند. اینگونه نیست که اصلی کلی وجود داشته باشد که مانعِ پرسش از نحوه عملکرد زنان در آزمونهای ضریب هوشی باشد. اما در این مثال، مارک نباید در پی چنین پرسشی باشد. از آنجا که زنستیز است نمیداند که زنان در بهره هوشی هیچ کم از مردان ندارند. بنابراین اگرچه تردید او در خصوص یک مدعای تجربی است، جهل او مشکل دارد. اگر او در حصارِ[افکارِ] زنستیزیاش نبود حقایق فوراً برایش آشکار میشدند. زنستیزی او باعث شده است که به شواهد حساس نباشد. مورد سوزان نیز بسیار عجیب به نظر میرسد: این عجیب است که یک شخص عاقل واقعاً شک داشته باشد که آیا ادراک حسیاش منبع قابل اعتمادی برای باورهای او است یا نه. سوزان به وضوح در برخی مباحث شکاکانه غرق شده و ارتباط خود را با واقعیت از دست داده است. حال اگرچه این نمونهها عجیب و غریباند، اما ما را به این نتیجه نمیرسانند که مشکلی در گواهی نااخلاقی وجود دارد. به همین ترتیب در مورد گواهی اخلاقی نیز نباید ترغیب شویم که چنین نتیجهای بگیریم] و گواهی اخلاقی را نامعتبر بدانیم[.
مناقشه
به سناریو اولیهای که انگیزه اصل گواهی ممنوع بود توجه کنید:
الینور همیشه از خوردن گوشت لذت میبرد اما اخیراً متوجه شده که گوشتخواری با چالشهایی اخلاقی روبهرو است. او به جای این که به این چالشها بیشتر فکر کند با دوستی صحبت میکند که به او میگوید خوردن گوشت کاری نادرست است. الینور میداند که دوستش موثق و قابل اعتماد است، به هم انجمن اپتیک و فوتونیک ایران...
ما را در سایت انجمن اپتیک و فوتونیک ایران دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : انجمن اپتیک و فوتونیک ایران opsi بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 14:01