توضیحات رضا بهشتی معز: ژاک الول Jacques Ellul (متولد ششم ژانویه ۱۹۱۲ در بوردو _ متوفای نوزدهم مه ۱۹۹۴) فیلسوف الهیاتی، سیاست، حقوق و تکنولوژی، جامعهشناس، نظریهپرداز رسانه و تبلیغات و یکی از چهرههای پرکار، متضلع و نافذ اندیشه فرانسه قرن بیستم بود. از او تاکنون بیش از شصت اثر منتشر شده و همچنان نوآوریهای نظری و بحثانگیز او چشمگیر است. سال گذشته اثر تازهای از او منتشر شده که درسگفتارهای دوره دکتری فلسفه حقوق در دهه ۱۹۷۰ است. در آن سالها نه خود فلسفه حقوق به عنوان یک شاخه مهم معرفتی و نه حتی چهره اروپایی شاخص این حوزه در آن سالها “هانس کلسن” در فرانسه چندان شناخته و مورد بحث نبود. الول با این درسهای دوره دکتری مدخلی مهم را گشود که تا امروز نامنتشر مانده بود.
به پیشنهاد دوستان حقوقدان و حقوقخوان “حلقه گزاره” دوره خصوصی درسگفتارهای دکتری فلسفه حقوق را بر پایه متن الول از سهشنبه هجدهم بهمنماه ۱۴۰۱ آغاز کردهام و هر دوهفته یک جلسه برگزار و فایل صوتی ازجمله در کانال فرهیختگان منتشر میشود. من در این درسها به متن الول محدود نخواهم ماند و اصطلاحا درس خارج فلسفه حقوق خواهم گفت اما متن مرجع ما همین درسهای دکتری ژاک الول خواهد بود. امیدوارم با پایان دوره محصول این درسها هم منتشر شود.
پنج مکتب حقوقی: اراده دمکراتیک، مکتب تاریخی کارل ساوینی، مکتب حقوقی گورویچ، مکتب طبقه ممتاز، و مکتب حقوقی حاکمیت (هگل)، در چارچوب نظریه “نرماتیویته گروهی حقوق”، مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
طرحی برای رسالت انسان بعنوان عنصر ارزششناختی حقوق
پس از اشاره به “طرحی برای رسالت انسان بعنوان عنصر ارزششناختی حقوق”، باب اندیشه حقوقی “هانس کلسن” نامدار را گشودیم و مقدمات ترمینولوژیک “نظام ارزشها”ی دستگاه حقوقی او بیان شد.
بررسی نظام هنجاری و آنالیز هِــرَم نرماتیو هانس کلسن
بحث از نرمهای اخلاقی و ارزشهای اخلاقی، نرمهای حقوقی و ارزشهای حقوقی و نسبت آنها با نرمهای اجتماعی و نیز جمعبندی تئوری ارزشهای کلسن موضوع گفتگوی ما در این نشست بود.
تفصیل فرضیه ناحقوقی (بیحقوقی) و بررسی پدیدههای آن
عنوان این فصل مدیون ژان کاربونیه نابغه حقوقی فرانسه در نیمه قرن گذشته است که ژاک الول در درسهای خود آورده است. اصطلاح Non-droit که منِ بنده در این جلسه به ناحقوقی تعبیر کردم (احیانا معادل بهتری هم یافت شود) از ابتکارات مفهومی استاد کاربونیه در سال ۱۹۵۶ و در جریان همایشی در دانشکده حقوق دانشگاه استراسبورگ است. این مفهوم در سال بعد یعنی ۱۹۵۷ در جریان مباحث مربوط به حقوق و الغای بردگی شیوع و تداول یافته و دقیقا ناظر به خلاء یا اختفای حقوقی در وضعیت یا مقطعی خاص است.
جان کلام این بحث آنست که حقوق و قانون نمیتواند و نباید ابزار مشروعیتآفرینی برای حاکمیت سیاسی باشد. سوءاستفاده حاکمیت سیاسی از قانون برای اعمال مقاصد خاص میتواند منجر به خروج شهروندان از جامعیت حقوقی شود و سرکشی شهروندان از قانونِ بازیچه میتواند به تشکیل حوزه پنهان حقوقی بیانجامد که نوعی گسست یا فروپاشی اجتماعی است. اما اگر این انحراف است خود حاکمیت مقصر است.
مسئله و مفهوم زمان بعنوان یک پرسش فلسفی، فیزیکی و هنری همیشه در متن تاملات فیلسوفان جهان قرار داشته است. مفهوم زمان را (از هر سه نوع خطی، دوری یا آونگی) باید در صناعت و برساخت حقوقی جدی گرفت تا حقوق بتواند چون یک ابزار دقیق آن را مدیریت کند.